۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

عدالت قانوني و قانون عدالت - استادایلیا


عدالت قانوني و قانون عدالت
يادم نمي آيد كه هرگز قانون را شكسته باشم اما غالباً و از طرف بعضي از كساني كه اين كلمه را مثل شمشير در دست دارند، بارها به آن متهم شده ام. چيزهايي هست مربوط به سالها قبل، كه شايد ظاهراً غيرقانوني بوده باشند اما مطابق آنچه برايم معلوم و روشن بود، عين قانون و عدالت بودند يا آنكه تضاد و تناقضي با كلام خدا نداشتند با اين حال تا جاييكه به حقوق ديگران تجاوز نشود،در بارۀ آنها هم مي گويم. 
سالها قبل وقتي كه دچار آن حالت مذهبي افراطي شده بودم و گروههايي از سنخ مذهبي را راه اندازي كرده بوديم، براي خودم جايگاه دادستان و قاضي به معناي واقعي آن را قائل بودم. بر اين اساس اگر با جرائم حساسي برخورد مي كرديم من خودم رأساً مسئله را حل مي كردم. البته فقط در بعضي از مسائل وارد مي شديم و آن عموماً زماني بود كه توهيني به خدا شده بود يا ظالم و زورگويي را مي ديديم كه با دور زدن قانون، به حقوق مردم تجاوز مي كند.در اين قضايا غالباً دوستان ديگر هم حضور داشتند اما آنها كار خاصي نمي كردند و تقصيري نداشتند و مسئوليت همۀ آن كارها با خودم بود. شايد آنها فقط ناظر بودند يا حضوري نمادين داشتند ...
مثلاً چند بار پيش آمد كه با جرم هايي برخورد كردم كه براي آنها حد معلوم كردم و اجرا كنندۀ حد هم خودم بودم. يك بار يك روحاني را ديديم كه ... معلوم شد كه او اصلاً روحاني نيست بلكه لباس روحانيت را براي سوء استفاده شخصي اش استفاده مي كرده. دو نفري كه همراهم بودند كاري نمي كردند و چون فكر مي كرديم پيامدهاي قانوني اين مسئله شديد باشد، آنها در آن ماجرا دخالتي نكردند. يك بار هم يك مأمور رسمي قانون و يك دوره گرد را مجازات كردم. براي آنها حكم صادر كردم. حكم آن مأمور در واقع مرگ بود اما به دليل رضايت نوجواني كه شديداً‌ مورد تعرض او قرار گرفته بود اين حكم را به شلاق تخفيف داديم. به دوره گرد هم همين حكم را دادم. مردم جمع شده بودند و تقاضا مي كردند كه حكم او را كاهش دهم [1]. البته كسي هم نبود كه بپرسد تو چه كاره اي. اگر هم مي پرسيد احتمالاً جواب محكمي مي گرفت. يك بار همين اتفاق افتاد. به بازار ميوه و سبزي رفته بوديم. متوجه شدم مردم دربارۀ نبود پياز و اينكه غرفه داران پياز دارند اما با قيمت بالا و بصورت غيرآشكار مي فروشند، حرف مي زنند. به واحدي كه درآنجا ناظر بود تذكر داديم. يكي از دوستاني كه همراهم بود تذكر داد اما اتفاقي نيفتاد. آنجا هم رأساً وارد عمل شديم كه شايد غيرقانوني بود. ما خودمان گوني هاي پياز را بيرون كشيديم و جلوي مغازه ها ريختيم و مردم هم هجوم مي آوردند. اتفاقاً اينجا يك نفر بعنوان مأمور تعزيرات، كارتش را به ما نشان داد و از ما خواست كه كارت به او نشان بدهيم كه همانجا خود اين شخص را بعنوان متهم گرفتيم. به اينكه اگر مأمور است چرا رسيدگي نمي كند؟ اما او هم با ما همراه شد. كنار آن بازار يك فروشگاه رفاه بود. مردم كه اين را ديده بودند فكر مي كردند كه من پسر ... هستم. يك نفر آمد و گفت كه اين فروشگاه هم جنس هايي دارد كه نمي فروشد. همراه مردم وارد آنجا شديم. گفتند بايد وقت بگيريد كه با رئيس فروشگاه حرف بزنيد، متأسفانه ما هم گفتيم كه رئيس فروشگاه را بياورند و انبارهايش را هم به روي مردم باز كنند كه وقتي او اين را شنيد خودش به سراغ ما آمد و گفت قصد داشته كه همان روز اين كار را بكند اما مقصر مدير داخلي او بوده كه كوتاهي كرده. همۀ اين كارها ظاهراً غيرقانوني بود اما من مطمئن بودم كه در حال اجراي عدالت هستم. دو سه مرتبه خيابان را بستيم و تعدادي از كساني را كه گمان مي كرديم متخلف اند [ فروشندگان مواد مخدر] را مجازات كرديم. چند بار هم، در پارك هاي بزرگ اين كار را كرديم و افرادي از آن دست [فروشندگان مواد مخدر] را دستگير كرديم. يك راه براي آنها باقي مي گذاشتيم، مي بايست فروشندۀ اصلي و اوليه را معرفي كنند و در دسترس ما قرار دهند...

بيدادي که بر تو وارد مي‏شود در عفو آن مختار هستي، اما بيدادي که به ديگران  وارد مي‏شود ابداً نمي‏توان آن را به بخشي و تا شرف آدميت در وجود تو باقي است بايد در رفع ظلم و تلافي مظلوم با تمام توانايي خود بکوشي.
حضرت علي (ع)

لینک‌های مرتبط:
معنویت ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی, جستجوی عبارت و تمام سایتها و وبلاگ ها و مطالب معتبر موجود در مورد عرفان ایلیا میم رامالله  و پیمان فتاحی, اندیشه های عرفان و ضد فرقه ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی, عقاید و اندیشه ها و طرز فکر ایلیا میم رام الله -پیمان فتاحی در مورد اندیش های انحرافی و فرقه ها و عرفان های کاذب و جعلی,روایت های مختلف ایلیا میم رام الله -پیمان فتاحی, برخوردهای امنیتی و اطلاعاتی با ایلیا میم رام الله -پیمان فتاحی, اخبار و اطلاعات و سوابق فعالیتی و زندان و دستگیری و برخورد با ضد فرقه ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی, تحقیق دانشجویی و همه مقالات موجود در مورد و در ارتباط ایلیا میم رام الله -پیمان فتاحی , ایلیا رام الله -پیمان فتاحی کیست, چرا به پیمان فتاحی, چرا به ایلیا میم, چرا و ایا ایلیا میم رام الله,درباره عرفان ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی, مکاتب معنوی عرفانی فرقه های موجود در ایران ,نظر ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی در مورد ادیان و مذاهب اسلام و مسیحیت و فرق انحرافی و شیطان پرستی, ضد فرقه رام اله, معنویت ایلیا میم رام اله - پیمان فتاحی, عرفان اصیل ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی, تعداد هواداران و طرفداران و دوستداران پیمان فتاحی -ایلیا, هدف و ضرورت از برخورد با فرقه های ضاله و عرفان های کاذب و جعلی و معنویت های ساختگی و عرفان واره ها و معنویت واره ها و نوپدید و نوظهور و ظاله, همایش ها و سمینارها و سخنرانی ها و گرده همایی های مربوط به بررسی دیدگاه های عرفان های نوظهور و فرق ضاله و گرایش های شیطانی و فراماسونری و جریان های انحرافی, عقاید و نظرات و برداشت های ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی  در مورد و در رابطه با فرقه های مذهبی و ادیان اسلام و مسیحیت و یهود و عرفان های کابالا و شرقی و غربی و هندی,همه سایتها و وبلاگ ها در باره پیمان فتاحی,صحبت های استادایلیا میم رام الله در مورد نحوه برخورد با فرقه های انحرافی و فرقه های ضاله و نوظهور و کاذب و پوشالی, دیدگاه استاد ایلیا میم رام اله درباره نحوه رویارویی و جمع اوری معنویت های منحرف و عرفان واره و معنویت واره و جریان های انحرافی و دروغین و منحرف, برخورد با جریان های معنوی و دگر اندیشان در  قالب جنگ نرم , جدیدترین اخبار وخبرها و اطلاعات و مقالات و مقاله اماده در مورد و درباره ایلیا میم رام الله -عرفان رام الله -پیمان فتاحی ,روش های صحیح برخورد با فرقه های انحرافی عرفان های شیطان پرستی در تهران و شهرهایی مانند کرمانشاه در گفت و گویی با ایلیا میم رام الله - پیمان فتاحی, عرفان ایلیا م رام الله,  تدابیر هوشمندانه در برخورد با جریان های عرفانی انحرافی  و کاذب, نقد و بررسی فرقه های شیطان پرستی و روش برخورد صحیح با آنها با  گفت و گویی با ضد فرقه ایلیا میم رامالله -پیمان فتاحی



[1]- شرح وقايع ذكر شده مدت كوتاهي بعد از وقوع مستند و ثبت شده است. مثالي كه در اينجا مي توان زد اين است كه يك كسي مي گويد « من كشتم پس مجرم هستم» مي پرسي چه چيزي را؟ مي گويد مهم نيست «من كشتم». هر چه مي پرسي چه چيزي را، همان جواب را مي دهد كه « من كشتم پس مجرم هستم » بعداً شاهداني از راه مي رسند و مي گويند بله او راست و درست مي گويد. كشت اما افعي سمي كه قرباني خود را نيش زده بود، كشت. او كشت اما خطر مرگ را كشت. او خراب كرد اما تله هايي كه براي زندگي گذاشته شده بود را خراب كرد.اينجاست كه هر ذهن هوشياري مشكوك مي شود كه چرا گوينده سعي و اصرار دارد چهرۀ بدي از خود بروز دهد. آنسوي پرده چه مي گذرد. ماجرايي كه استاد به اين صورت تعريف مي كند شرح كاملي دارد كه توسط افرادي كه در آن تجربه ها حضور داشته اند ثبت شده است. اين گزارش ها قبلاً دركتابهايي كه مربوط به خاطرات افراد بوده به ثبت رسيده و اكثر آنها نيز بصورت فيلم هاي مستند ضبط شده است. در اينجا خلاصه اي از بعضي از اين وقايع را از زبان شاهدان و حاضران نقل مي كنيم. 
ماجراي فروشندۀ دوره گرد (از زبان يكي از حاضران) : ... وقتي فروشنده دوره گرد بالا آمد با زن همسايۀ ما مشغول صحبت شد. ايشان تازه عروس بود. ساعت حدوداً 10:20 صبح بود. شوهرش در خانه حضور نداشت. دوره گرد شروع كرد با اين خانم حرف زدن و چانه زدن سرِ قيمت جنسي كه مي خواست بفروشد. از وسط صحبتها يكدفعه دوره گرد درخواستي را با اين خانم مطرح كرد... كاملاً‌ مشخص بود كه اين خانم دچار شوك شده. بعد هم از صداها مشخص بود كه پايش را كنار در گذاشته و مي خواست به زور وارد خانه شود. همين وقت بود كه ايليا دوره گرد را گرفت و به پاركينگ خانه برد. به او گفت كه مي خواهي خودم مجازاتت كنم يا تحويل پليس ات بدهم. آخرش قبول كرد كه خود ايليا مجازاتش كند. فكر مي كنم همين را هم نوشت و امضا كرد. سوادش كم بود. چند نفر از همسايه ها متوجه شده بودند و در پاركينگ جمع شدند. حكمي كه ايليا داده بود، كامل اجرا نشد چون آن زن رضايت داد. خيلي ترسيده بود و قيافه اش مثل مرده ها شده بود. مي ترسيد كه شوهرش از اين اتفاق چيزي بداند و مي خواست مسئله زودتر فيصله پيدا كند. ايليا آدرس دادسرا و پليس را هم به آن دوره گرد داد و گفت كه اگر خواست مي تواند از او شكايت كند.
ماجراي شلاق مأمور قانون (از زبان يكي از شاهدان): ما چهار نفر بوديم. با ايليا چهار نفر مي شديم. از اتوبان رد مي شديم كه ايليا به يكي از بچه ها كه رانندگي مي كرد گفت كنار بزند. وقتي پايين رفتيم ديديم كه يك مأمور با اونيفورم ويژه است و دارد يك نوجوان افغاني را كتك مي زند. ايليا او را صدا زد اما او فرار كرد. ما ايست داديم ولي باز هم فرار كرد. يكي از ما اسلحه داشت، مي خواست تيراندازي كند كه ايليا اجازه نداد و گفت بگيريدش. وقتي او را گرفتيم كلي داستان بافت. يك بار گفت مادرم مريض بوده و مي خواستم پول دارويش را تأمين كنم. يك بار گفت زنم الان مريض است و در بيمارستان است. آخر سر هم اعتراف كرد كه اصل ماجرا چه بوده... نوجوان افغاني كه همۀ سر و صورتش از كتك باد كرده بود گريه مي كرد و مي گفت همۀ پولهايم را گرفته و به من ... ايليا گفت تحويل ات بدهم يا خودم مجازاتت كنم ... دست آخر او را به يكي از ميدان هاي شرق تهران برديم و ضربه هاي او اجرا شد. نوجوان افغاني كه آه و نالۀ او را شنيد رضايت داد و نگذاشت حكم تا به آخر اجرا شود. هر چه كرديم از جايش بلند نشد. مي گفت فلج شده ام. يكي از دوستان اسلحه اش را درآورد و مسلح كرد و گفت اگر بلند نشود شليك مي كند. قبل از اينكه به عدد سه برسد او بلند شد و فرار كرد. شرح اين اتفاق، مدت كوتاهي بعد از وقوع آن توسط يكي ديگر از دوستاني كه در آن ماجرا حضور داشت نوشته شد. فكر مي كنم نوشته او كاملتر از اين گزارش باشد چون از‌ آن اتفاق تا امروز سالهاي زيادي مي گذرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر