۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

آفتاب آمد دلیل آفتاب


آفتاب آمد دلیل آفتاب
گفت و گوی انتقادی
(قسمت اول)


گفتگوی زیر در تاریخ ‏٩/٥/١٣٨٢ با دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. مصاحبه‌کنندگان درخواست خود را مبنی بر انجام یک گفتگوی دوستانه و در عین حال انتقادی از مدتی پیش مطرح کرده بودند. لازم به ذکر است که در پیاده‌سازی نوارها، بعد از دو بار بازخوانی املائی، تغییرات جزئی ویرایشی صورت گرفته است.

1. ببخشید که در اول صحبتم این سوال را می‌پرسم. آیا شما مسلمان و شیعه هستید؟
آیا مسیحیان می‌توانند بدون مقاومت و جبهه گیری به حرفهاییک مسلمان گوش دهند. آیا اهل تسنن می‌توانند به راحتی و بدون تعصب به حرفهاییک شیعه توجه کنند یا یهودیان بدون پیش داوری، معنای کلام یک مسیحی را دنبال کنند. وقتی که تو به عنوان یک شیعه یا مذاهب و ادیان دیگر معروف شدی به همان نسبت محدود شده‌ای اما اگر قصد تو ارتباط داشتن با همه مردم از همه فرهنگ‌ها و مذاهب باشد این برای تو اساسی است که دین و مذهب خود را آشکار نکنی در این صورت بخشی از مقاومت ها، پیش داوری‌ها و موضع گیری‌های متعصبانه عملاً وجود نخواهد داشت. اگر هم دوستانم از مذاهب دیگر ببینند که من با آنها هم دین نیستم، رابطه دوستانه و اعتماد میان ما دچار مشکل خواهد شد. اما مسلماً قرآن کاملترین کتاب خدا و محمد مصطفی (ص) آخرین پیامبر خدا، اسلام عالی ترین دین خدا و علی (ع) ولی خداست. جواب واضح است.[1]

2. ریشه اصلی آموزش‌های شما به کجا مربوط می‌شود؟ در دین اسلام ما بحثی درباره «علوم باطنی و احیاء روح و فنون متافیزیکی» نداریم.
آنچه گفته‌ایم جزء به جزء آن بر اساس كتاب خدا، بر مبنای قرآن و آیات مقدس است. همة ابعاد علوم باطنی بر اساس نام‌های خداوند است. لكن اسماء‌الله و آیات قرآن دارای رمزها و قفل‌های متعددند و پیرامون آنها حجاب‌های بسیاری كشیده شده... البته این علوم باطنی بر اساس قرآن طراحی نشده است اما وقتی که می‌آیی آن را ریشه یابی کنی بسیاری از ابعاد آن را در قرآن پیدا می‌کنی. اگر روزی عالمان اسلامی این کار را بکنند، دنیای جدیدی را درباره قرآن به انسانها عرضه می‌کنند. اما این آیات حجابهای زیادی دارد و من هم نگفته ام که حجابها را می‌دانم...
كلیدهای چهل‌گانه، همه در کلمت ‌الله و كلام‌ الله است و هر آنچه كه ما گفته‌ایم،گشودن و معنا كردن و آشكار ساختن همان است. اجزائی از این درس‌ها در مكتب‌های شرق و غرب هم یافت می‌شود لكن كامل‌ترین آن مستتر در قرآن است.

3. اما مطالب شما تشابه زیادی با متصوفه اسلامی دارد. مثلاً تشابه بعضی از حرفهای شما با ابن عربی و شمس و حلاج کاملاً مشخص است. علت تشابه در چه چیزی است؟
من آدم مذهبی و متشرعی نیستم. فکر هم نمی کنم اهل عرفان و تصوف و اینها باشم. علوم باطنی را و تقریباً همه کتابها و سبکها و روشهای آن را می‌شناسم و دوست دارم که قرآن و کلام خدا را از دیدگاه علوم باطنی، ترجمه و معرفی کنم... مردمی كه با آنها حرف می‌زنم از دسته‌های مختلفی هستند. هر سنخ از مردم با زبانی آشناتر است و زبان خاص خود را دارد و به شیوة مخصوص خود می‌فهمد. بنابراین لازم است با هر گروه از آنان به شیوه‌ای متناسب ارتباط داشته باشم. اما اگر شباهتی میان این حرف‌ها و حرف‌های آنها هست، عمدی نیست.
من مطالعة چندانی ندارم و تابحال درباره فلسفه‌ و عرفان و چیزهای دیگر نخوانده‌ام. زمان و امكان مطالعه هم ندارم ولی مثالی می‌زنم. اگر چند نفر در زمان‌های مختلف از جهت‌های مختلف از یك كوه صعود كنند، گزارش صعود آنها خود بخود به همدیگر شبیه است. بیان مفاهیم قرآن به زبان عربییا ترجمة لفظ به لفظ آن كار بسیار ساده‌ای است كه از همة مردمی كه در این دنیا هستند و نیستند ساخته است، اما اگر انسان بتواند حقیقت یگانه را به هزار بیان آشكار نماید و راه حق را از هزار طریق تعلیم دهد او همانند خداوند حی عمل كرده است زیرا خداوند متعال، در آفرینش همین كار را كرده است.

4. از یک طرف هم از مجموعة مطالب شما نوعی پلورالیزم دینی استنباط می‌شود.
همانطور كه گفتی این یك تصور و استنباط است كه در كنار تصورات بسیار دیگری كه به ذهن دیگران آمده قرار می‌گیرد. بعضی‌ها هم این طور تصور می‌كنند كه ما دربارة اسلام افراطییا اسلام مسیحی و اسلام شرقی و حتی شریعت منهای طریقت تعلیم داده‌ایم یا گمان‌های متعدد دیگری كه گاهی در تضاد با هم قرار دارند. اینها لابد برای گمان‌های خود دلایلی هم دارند اما ما كه گوینده و بیان‌كنندة این كلمات هستیم می‌گوییم همة این گمان‌ها، خیالات و تصورات شخصی است و هر چه ما گفته‌ایم و خواهیم گفت فقط و فقط دربارة لااله‌الاالله است. دربارة روح و جان ادیان است. دربارة عشق به خدا و توجه به خداست. دربارة ایمان به خدا و ارتباط با اوست. حالا پلورالیزم است یا اسلام افراطی و تفریطی و شرقی و غربییا اصلاً حرف‌هایی مذهبی است یا نیست، با خداست چون من تسلیم و خدمتگزار خداوند هستم.

5. آیا شما گرایش به فرقه خاصی دارید؟ به نظر شما کدام فرقه‌ها به نسبت بقیه صحیح‌تر و قابل قبول هستند؟
مطابق كلام خداوند، فرقه‌گرایی و متفرق شدن در دین خدا باطل است پس از كسی كه فرقه‌گرایی را باطل و مردود اعلام می‌كند و آنرا به انجام می‌رساند همانطور كه رسانده است، چگونه می‌توان انتظار داشت كه به فرقه‌گرایی آلوده شود؟حقیقت نیازی به فرقه‌سازی ندارد... من با گوناگونی و تنوع گرایی مشروط به حفظ مرکزیت و در نظر داشتن حقیقت واحد موافقم اما با تنوع گرایی و کثرت گرایی آشفته و سرگردان موافق نیستم...

«مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ»
از کسانی که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدند، هر حزبی بدانچه پیش آنهاست دلخوش شدند. ( روم : 32 )

6. نظرتان راجع به جدایی دین از سیاست چیست؟
این بسته به آن است كه دربارة كدام دین و در كدام نقطه و كدام فرهنگ سؤال را بپرسید. بعضی از ادیان، جدای از سیاست هستند و این موضوع در تعلیمات بنیادی آنها صراحت دارد. یا اینكه پرهیز از سیاست به دلیل ویژگی‌های دینی‌شان اجتناب‌ناپذیر است مانند بعضی از ادیان شرقییا مسیحیت. اما تصمیم‌گیری دربارة اینكه در یك كشور، دین جدای از سیاست باشد یا نباشد، مانند امور دیگر وابسته به رأی اكثریت مردم آن كشور است.

7. تفسیر قرآن صرفاً در مسئولیت آیات عظام و روحانیون عالیقدر است. آیا بهتر نیست شما از انجام این كار خودداری كنید؟
... من كی و كجا گفته ام كه مفسر قرآنم و كی خواسته ام وارد مسائل دینی و شرعی بشوم. چطور ممكن است وارد مسائل شرعی شوم وقتی كه تحصیلات مذهبی ندارم و بر جزئیات شرع اشراف ندارم؟ ولی شما نباید گمان خود را معادل نظر خدا بگیرید و فكر كنید خداوند مثل شما قضاوت می‌كند و مانند شما می‌بیند. این یكی از گمراهی‌ها و یكی از اتهامات سنگینی است كه بشر به خدا نسبت داده است. از این كه بگذریم چرا فكر می‌كنی كار خدا و نظرات خدا اینقدر محدود، شكننده و سخت است.
اگر واقعاً اینطور باشد که شما می‌گویید یعنی اگر این را با دلایل محکمی بیان کنید حرف شما را قبول دارم و خودداری می‌کنم. همین الان هم اگر حرف حقی بزنید و حقانیت آن را نشان دهید، مشتاقانه قبول می‌کنم حتی اگر آن محکوم کردن خودم باشد. مسئله این است که شما سنگی می‌اندازید و توضیح نمی دهید که چرا سنگ می‌زنید. فقط می‌گویید تو متهم هستی.
ـ...

8. از چه راهی امرار معاش می‌کنید؟
هم روی زمین کار می‌کنم و هم در آب. کشاورزی، صیادی، کارهای پرورشی و دامپروری. گاهی هم معدن‌یابی و این جور کارها.

9. چرا شما با یك اسم معرفی نشده اید، مثل بقیة مردم. علت استفاده از اسم‌های مختلف چیست؟ حدس می‌زنم كه شما بالای سی اسم دارید.
اسم‌ها و قالب ها، محدوده هاست. اگر بتوانی از اسمها و قالبهای مختلفی در ارتباط با مردم گوناگونی كه با آنها مواجه هستی استفاده كنی، آزادی و امكان عمل تو بیشتر است. برای برقراری ارتباط سریعتر با اقشار مختلف مردم قالبهای مناسب تسهیل كننده است. خداوند متعال كه معلم نهایی همة ماست نیز همین كار را كرده است و ما باید از او بیاموزیم. انبیاء و بزرگان ما، همگی اسامی متعددی داشته‌اند و آنها هستند كه مقتدای مردم خداجو می‌باشند... اكثر بزرگان باطنی، معلمان معنوی و اساتید نیز دارای اسامی متعدد بوده اند... و داشتن اسم‌ها و قالبها حتی اگر بیش از سییا سه هزار هم باشد جرم نیست. این حتی می‌تواند با وجود معروف شدن اندیشة تو از مشهور شدن فرد تو جلوگیری كند.

10. ما شنیده بودیم که ثروت شما یک عدد دورقمی میلیارد دلاری است و شما در بعضی از کشورهای عربی چاههای نفت و معادن الماس و طلا دارید و از صاحبان اصلی بعضی از شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌های معروف هستید. حتی بعضی از شیخ نشینها و دوستان آنها طییک برنامه منظم! برای شما هدیه! می‌فرستند. منظور شما از معدن یابی و این جور کارها، همین کارها است؟
به این چیزها و مانند اینها نیازی ندارم. مخارجم با همان کارها (...) تأمین می‌شود. انسان ساکن آنجایی است که سرمایه زندگی اش در آنجاست. سرمایه من در خودم است و اگر در آن کشورهاست پس چرا اینجا هستم.

11. ظاهراً در كودكی و در زمان مدرسه، مؤذن و امام جماعت مدرسه و از قاریان و حافظان قرآن بوده اید. چرا همین جریان مطمئن را ادامه ندادید و كار خود را در حوزة ‌علمیه دنبال نكردید؟
در كنار اینها جنبه‌های دیگری هم بوده. چند بار هم از مدرسه اخراج شدم. چند بار هم توسط معلمان مدرسه محكوم شدم...

12. دلیل اخراج از مدرسه و محكومیت چه بود؟
هر بار به دلیلی. اولین اخراج مربوط به اولین روز مدرسه بود. وقتی وارد كلاس شدم مبصر از كلاس پنجمی‌ها بود، یكی از بچه‌ها را كتك زد. به او گفتم كه نباید اینكار را بكند اما او كار خودش را كرد و من هم مجبور شدم او را بر زمین بكوبم و گلویش را بگیرم. در اولین زنگ تفریح بچه‌های كلاس اول و دوم و سوم كه دل خوشی از كلاس پنجمی‌ها نداشتند مرا بالای سر گرفتند و شعار دادند. همین، دلیل اولین اخراج از مدرسه شد. دلیل آخرین محكومیت كه چند سال بعد اتفاق افتاد این بود كه به معلم دینی گفتم انسان پیش از آفرینش خود با خدای خود یكی بود. هنوز هم در ذات خود با خداوند یكیست. همین باعث شد كه در اواخر دوران مدرسه مرا دانشمند دیوانه صدا بزنند و مورد آزار و توهین و تمسخر قرار دهند. موارد دیگری هم بین این دو موضوع اتفاق افتاد اما اصل موضوع این بود كه نگاه ما مانند همدیگر نبود پس خدای ما، ‌روح ما و زندگی ما هم یكسان نبود و گاهی در تضاد و تناقض با هم بود. یك زمانی هم با اشارة‌ یكی با درس و مدرسه وداع گفتم...

13. منظور شما از «همان اندک را هم سوزاندم» که درباره تحصیلات رسمی گفته اید چیست؟
آن مطالب را فراموش کردم. فکر کنم برای اکثر انسانها هم همین اتفاق می‌افتد. اکثر آن را فراموش می‌کنند. یک بار هم قسمتی از مدارک تحصیلی را که از مدرسه گرفته بودم، آتش زدم...
ـ...
14. اسم رام‌الله از كجا گرفته شده و ریشة فرهنگی آن چیست؟
رام الله یعنی كسی كه خداوند او را رام و تسلیم خود ساخته و خدمتگزار خود قرار داده است. كسی كه روح و جانش در تصرف خداست و خداوند او را كه موجودی وحشی بوده، رام خود كرده است. خیلی دوست دارم رام الله، به همین معنایی که گفتم باشم اما این حرف خیلی بزرگ است که انسان تماماً و کاملاً رام و تسلیم خداست. خیلی دوست دارم که مطلقاً خدمتگزار خدا و تحت تصرف خدا باشم اما این هدفی بسیار بزرگ است. البته مدت کمی بعد از آنکه به نام رام الله معرفی شدم در بیانیه‌ها اعلام کردیم که رام الله اسم بنده نیست...

15. آیا دلیلی دارد كه در طول صحبتها مستقیما نگاه نمی‌كنید؟
گاهی با نگاه مستقیم، انسان‌ها می‌توانند اعماق وجود همدیگر را ببینند و روح همدیگر را مشاهده کنند. چشم، دروازه روح انسان است پس از طریق نگاه مستقیم، انسان ممکن است بتواند از حیطه‌های روحی دیگران مطلع شود که این دزدی و تجسس است و بر خلاف فرمان صریح خداست که «و لا تجسسوا». اما این به آن معنا نیست که من ذهن کسی را می‌خوانم. و درباره خودم، وقتهایی هم بوده که مستقیم نگاه کرده ام اما در امتداد آن نگاه یا مدتی بعد، چیزهایی پیش آمده که گاهی مطلوب نبوده اند.

16. چهار سال پیش وقتی... برخورد كردند ما شنیدیم كه عده‌ای از پیروان شما تهدیدنامه‌ای را برای... ارسال كرده‌اند كه در آن گفته بودند در صورت برخورد با شما خود را به دیوانگی و جنون خواهند زد و كارهای انتحاری خواهند كرد و خود را در خیابان‌ها به دار می‌آویزند... آیا این عمل علامت قانون‌گریزی شما و میل به فراقانونی عمل كردن نیست؟ اگر شما هم مثل بقیه یك شهروند معمولی هستید پس چرا نباید قانون با شما برخورد یكسانی داشته باشد. شما این ارعاب را چطور تفسیر می‌كنید؟
هیچ كس حق ندارد قانون‌شكنی كند و قانون‌گریزی تلاشی بر ضد بشر است. همه در برابر قانون مسئول‌اند و آنهایی كه خود از قانون می‌گویند مسئولیت سنگین‌تری دارند. وقتی می‌خواهی دربارة گفته‌ای قضاوت كنی، اول ببین آیا واقعاً كسی آنرا گفته؟ اگر واقعاً گفته آیا دقیقاً همانی را گفته كه تو شنیده‌ای، اگر دقیقاً همان است، آن را به چه دلیلی، در چه شرایطی، به چه كسی و در چه جهتی گفته؟ گوینده چه كسی بوده و انگیزه‌هایش چه بوده؟ بارها با ما برخورد شده است كه غالباً غیرقانونی بوده است اما كدام بار این اتفاق‌ها افتاده است؟ شاید دوستان چنین نامه‌هایی نوشته‌اند اما تا جایی كه مربوط به بنده است، هیچ وقت نگذاشته ام كه كاری بر خلاف قانون اتفاق بیفتد. ما تضعیف اسلام را به عنوان یک خط قرمز داریم ضمن اینکه هر وقت قانون بخواهد با بنده برخورد کند، در دسترس آنها هستم و در برابر قانون حرفی ندارم.

17. یك وقتی شایع بود كه می‌خواهند شما را اعدام كنند. فكر می‌كنید اگر این طور می‌شد، چه اتفاقی برای حركت شما می‌افتاد؟
اولاً این کار خداست نه حركت من... این اندیشه‌ها همیشه بوده‌اند و امروز هم زنده‌اند و به زندگی خود ادامه می‌دهند. برای زنده ماندن و تداوم حیات اندیشه‌های الهی اگر لازم باشد خودم و هر چیز دیگری را قربانی می‌كنم.[2]  اگر لازم شود خود را هم محكوم كنم، خود را به بهترین شكل محكوم خواهم كرد. اگر لازم شود كه برای كار خدا، خود را هم انكار كنم كه این سخت ترین قربانی هاست، آن را با اوج اشتیاقم انجام خواهد داد. [به تاریخ مصاحبه توجه شود: 9/5/1382] چیزهایی مثل فدا كردن اعتبار و حیثیت و آبرو هم كه چاشنی این مائده الهی است.  اما اعدام كردن من فكر جنون آمیزی است. حتی شایع شدن این حرف هم... اگر یك قارچ را از زمین جدا كنی، توسط همان قارچ می‌شود مزرعة بسیار بزرگی از قارچ پدید آورد حتی مزرعه‌ای در مقیاس جهانی. با این تفاوت که اکثر قارچ‌ها سمی‌اند حتی اگر ریشه آنها همان نباشد. بعضی از مرگ‌ها چنان‌اند كه هر لحظه هزاران تولد را در خود دارند. مثلاً اگر یك درخت بارور و پر حاصل را قطع كنی، ‌همة دانه‌ها و میوه‌های آن خود بخود به درختانی بزرگ تبدیل می‌شوند و احتمالاً در مدت كوتاهی این درختان فراگیر شده و در همه جا ظاهر می‌شوند. اگر روییك چشمه، خاك و یا حتی آهن بریزی چشمه مدفون نمی‌شود بلكه از نقاط بسیار دیگر از زمین می‌جوشد و جویبارها و رودها را به وجود خواهد آورد و به دریا خواهد رسید. به چشم دیگر، انسانی كه اساساً روح است چگونه ممكن است بمیرد. جسم را می‌توان از كار انداخت اما روح و نور و اندیشة ‌نورانی كشته نمی‌شود بلكه پیوسته می‌روید و متولد می‌شود. شهادت بزرگترین پیروزی است زیرا بزرگترین تولد است. اندیشه را نمی توان تیر باران کرد. هر گلوله‌ای که به آن شلیک شود، هر بار که ترور شود، دهها هزار بار بیشتر و بارورتر می‌شود. همه تاریخ بشر و الگوهای شکل گیری اندیشه‌های اجتماعی، گواه بر این موضوع اند. حتی در دوران جاهلیت هم، حتی در تمدن‌های چند هزار سال پیش هم، جواب اندیشه و کلام، اعدام نبوده است. ترور فیزیکی و ترور شخصیتی عیسای ناصری که دهها سال هم این ترور شخصیتی طول کشید، یکی از اصلی ترین علل بوجود آمدن دین مسیحیت بود. و این یکی از دلایل بوجود آمدن اکثر مکتبهای بزرگ است... من سالهاست می‌گویم هر حرف حقی را قبول دارم حتی اگر بر ضد خودم باشد. هر حرف عقلانی و منطقی را می‌پذیرم حتی اگر بر ضد حرفهایی باشد که تا بحال زده ام. مسئله‌ای که به این آسانی حل می‌شود، اگر اساساً مسئله‌ای وجود داشته باشد، چه احتیاجی به راههای بغرنج و پیچیده دارد. تا امروز کتابهای زیادی نوشته ام كه فقط یكی از آنها منتشر شده است. این كتابها پر از اندیشه‌ها و رویاها و ایده هاست. چگونه می‌شود این هزاران هزار اندیشه را نابود كرد. البته یك نظر كه در همه این سالها بوده این است كه اگر مرا تخریب كنند،‌ اگر ترور شخصیت كنند و اگر به هر شكل و از هر راه بی اعتبار و بی آبرو و بی حیثیت كنند، لابد اندیشه‌ها هم فرو می‌ریزند در حالی كه در تاریخ هزاران بار این اتفاق افتاده است اما همیشه نتایج آن به شدت عكس آنچه انتظار می‌رفت بوده. راه ساده و عملی این است كه حرف بهتری زده شود، اندیشه‌های كاملتری ارائه شود و رویاها و ایده‌های قوی‌تر و غنی تری مطرح گردد. در آن صورت من سكوت می‌كنم و خودم از پیروان و شاگردان آن بیان كننده می‌شوم. اعدام من فقط به نفع تفرقه اندیشان است چون مولد نفاق بیشتر و تفرقه‌های گسترده‌تر خواهد بود. اما اگر نظر خداوند این باشد که اعدام شوم با تمام اشتیاق و عاشقانه خواستار و محتاج آن هستم.
18. جمعیت فدائیان شما با چه انگیزه‌ای بوجود آمده؟
مردن برای انسان كفر است، من خودم فدایی خدای خودم هستم و حاضر نیستم كسی به خاطر من بمیرد. شهادت مرگ در راه خداست نه در راه غیر خدا... همه ما، من و دوستانم، فدائیان خدا هستیم و كسی كه فدایی خداست برای هیچ كس جز خدا نمی‌میرد و زندگی نمی‌كند. اگر انسان به خاطر دوستی و محبت بمیرد (نه به خاطر شخص دوستش) شاید این همان شهادت باشد اما فدا شدن براییک شخص، کاری مشرکانه و انحرافی آشکار است. هیچ کس جز خدا شایستگی آن را ندارد که انسان فدایش شود. فدا شدن به خاطر عشق و از روی عشق هم همان فدای خدا شدن است اما این نباید به خاطر شخص باشد. من چنین جمعیتی را به وجود نیاورده ام و امروز آن را از شما می‌شنوم.
ـ...
19. به نظر شما کدامیک از تئوری‌های جدید که برای ترسیم شرایط جهانی ارائه شده‌اند درست هستند. برخورد تمدن‌های هانتینگتون، نظریة پایان دنیای فوکویاما یا گفت وگوی تمدن‌های آقای خاتمی؟ در چند سخنرانی از نظریه گفتگوی تمدن‌ها حمایت كردید.
این نظرات هوشمندانه‌اند و کسانی كه آنها را طرح کرده‌اند نسبت به اکثر مردم زمان خود از هوشمندی بالاتری بهره مند بوده اند. اینها و نظرات مشابه آنها دارای واقعیاتی هستند که نمی توان آن را نادیده گرفت. تا حدودی تفسیر کننده‌اند اما همة جوانب را در بر نمی گیرند. گفتگوی تمدنها، نظریه نهایی نیست اما نوعی تكامل و جهان پذیری در آن است... شاید نظریه پیوند تمدنها هم كه اشاره به ازدواج، انحلال و مرگ تمدن‌ها و نیز تولد تمدن‌های جدید و وقوع تركیبات جدید تمدنی دارد بتواند به بعضی از سوالات، جواب دهد...

20. آیا شما یکی از... هستید یا با حضرت ولی عصر(عج) ارتباط مستقیم دارید؟
من از دوستان بسیار دوستدارندة ایشان هستم. در این سالها با تعداد زیادی [مدعی] امام زمان و [مدعی] پیامبر و خدا برخورد کرده ام که امروز بعضی از آنها از دوستانم هستند و فکر اشتباه خود را اصلاح کرده اند. یکی از مکانیزم‌هایی که در کارها داریم شناسایی افراد مدعی در زمینه‌های باطنی و ارزیابی حقانیت آنهاست. شاید تا حالا با ده بیست مدعی امام زمان (...) برخورد کرده ام. بعضی‌ها که دکان بودنشان وضوح دارد اما بعضی‌ها فقط دچار یک فکر اشتباه شده‌اند مثل همه مردم که دچار افکار اشتباه می‌شوند...
تا این زمان هم هر كسی كه گفته است من ولی عصر (عج) و صاحب زمان هستم یا دروغ گفته یا اشتباه می‌كند. این دربارة كسانی كه مدعی ارتباط با ایشان هستند هم صادق است. ولی‌الله الاعظم در دسترس مردم نیست لكن دست او به همة مردم می‌رسد و هرگاه ضرورت یابد خود را در دسترس مردم قرار می‌دهد. البته من خودم هم ارتباطی با ایشان ندارم و ایشان را ندیده ام...

21. ظاهر بیرونی شما انطباق و مشابهتی با مذهبیون ندارد. طبق گفتة خودتان تحصیلات قابل قبولی ندارید، بویژه تحصیلات دینی، تعاملی با حوزه و دانشگاه هم نداشته‌اید و در محضر علماء بزرگ نبوده‌اید.
 به همین دلیل است كه قبول كردن حرف‌هایی كه در ارتباط با مذهب و معنویت می‌گویید، برای امثال بنده آسان نیست. به چه دلایلی موجه است كه حرف‌ها و نظرات شما را در ارتباط با اسلام و قرآن، لااقل افرادی مثل من، جدی بگیرند؟
اگر خداوند بخواهد كاری كند، هر طور كه بخواهد و از هر طریقی كه بخواهد آنرا به انجام می‌رساند. چه چیزی می‌تواند خدا و كار خدا را محدود كند. خداوند مجبور نیست كه مطابق قراردادها و عادات مرسوم عمل كند. هیچ كس نمی‌تواند برای او تعیین تكلیف كند یا دست او را ببندد. هیچ كس مجاز نیست او را مؤاخذه كند. البته همین بهتر است که نظرات مرا درباره اسلام و مسائل دینی نپذیری چون در این زمینه نظر خاصی هم ندارم. یعنی سواد اسلامی و مذهبی ندارم و نه فقط صاحب نظر نیستم بلکه دارای نظر هم نیستم. این چیزی است که درباره خودم می‌دانم. اما بهتر است تو درهایی را در زندگی ات باز کنی. نه برای من، چون قصد ندارم هیچ وقت به زندگی تو یا افکار تو وارد شوم. این را برای امکان‌های دیگر زندگی ات می‌گویم... گمان نكن كه نظر خداوند شبیه به نظر انسان است یا اینكه او بر حسب روش‌های تفكر و تشخیص انسان، قضاوت می‌كند...

22. اما برای هر مقصودی راه معینی وجود دارد.
اگر با مدرسه و دانشگاه رفتن، انسان خدا را می‌یافت و حقیقت را تجربه می‌کرد پس تو و افرادی مانند تو، كسانی كه از این راهی كه تو می‌گویی رفته‌اند، باید نوریافته و متصل به خدا باشند. اگر اینطور بود، كه مسائل بشر،‌ خیلی پیش از اینها حل می‌شد و الان زمین پر از مردان حق و صالحان خداآسا بود ولی اینطور نیست پس مبنای نظر تو، اشتباه است و مفروض تو مردود است. این مثل آن است كه بگویی برای آنكه عشق را تجربه كنی و عاشق شوی باید فلان كتاب‌ها را بخوانی، لباس قرمز رنگ بپوشی، چند نفر هم شهادت دهند تا بلكه تو به تجربة عشق نائل شوی. برای هر چیز مسیری طبیعی وجود دارد اما مگر تو این مسیرها را می‌دانییا آنچه می‌دانی همة آن چیزیست كه در علم الهی وجود دارد.

23. آیا شما حاضر به مناظره با آقای... هستید؟
حقیقت هست و زنده و فعال است و نشانه‌های خود را دارد و خود، گویای خود است. مناظره درباره حقیقت به چه كاری می‌آید؟ آیا می‌شود دربارة بود و نبود خورشید مناظره كرد؟ من می‌گویم خورشید هست، نور هست، روشنایی هست، این چه احتیاجی به بحث كردن دارد؟ بحث كردن دربارة واضحات و بدیهیات و مناظره دربارة بود و نبود خورشید، مناظره نیست...[3] این از مناظره درباره خدا و حقانیت‌های مرتبط با او.  اما درباره مسائل مذهبی و اسلامی، ایشان که تو می‌گویی نمی تواند با من مناظره کند چون اطلاع ایشان درباره مسائل شرعی بسیار بیشتر از من است. ایشان یکی از مراجع بزرگ حل مسائل اسلامی و شیعه هستند و بنابراین باید در این زمینه به من درس بدهند و مسائل مرا جواب دهند. من که در این زمینه‌ها ادعایی ندارم که بخواهم مناظره کنم. بله درباره برخی از نظریات بنیادی، درباره برخی از مسائل علوم باطنی چیزهایی هست که اگر زمانی نیازی به مناظره باشد با افراد مربوطه، این کار انجام می‌شود اما در زمینه مذهب و اسلام و شیعه، من حتی در حد یک طلبه هم نیستم.
ـ...
24. بهتر بگویم از کجا بدانیم که چیزهایی که دربارة شما می‌گویند یا از شما نقل قول می‌کنند درست است؟
میزان قرآن است. اگر آنها هماهنگ با قرآن بود و با کلام خدا هم‌خوانی داشت، قابل اعتماد است و غیر از این نباید به آن اعتماد کنید. و اگر چهار تن از دوستان و همراهان شناخته شده‌ام موضوع را تأیید کردند می‌توانید آن را مربوط به من بدانید.

25. در اسلام ارتباط با ارواح و حلول روح حرام است در حالی كه این یكی از مواد درسی شما است. به ما گفتند كه شما ارتباط گسترده‌ای با ارواح دارید و كارگزاران روحی دارید! گفتند كه شما با ارواح انبیاء و اولیاء و ائمه (س) رابطة نزدیك و روحی دارید! اما تا جایی كه ما خوانده‌ایم و اطلاع داریم در اسلام بحث ارتباط روحی هرگز مطرح نبوده است و از آن به عنوان یكی از بدترین گناهان نام برده شده.
اینها كه گفتی، شاید در اسلام حرام نباشد و البته نه از اركان تعلیم ماست و نه تعلیم ماست.[4] از نظر ما ارتباط با ارواح برای عموم مردم كاری باطل است مگر برای كسی كه بر ارواح اقتدار داشته و قدرت فرمانروایی دارد. آنكه در ارتباط با ارواح به امكان زندة نام خدا مجهز است و خداوند از این طریق به او اقتدار و تصرف در عالم ارواح را بخشیده است و او را حفظ كرده است. چنین كسانی، خود از اولیاء بزرگ الهی‌اند و اما اجازه داشتن آنها همیشه به معنای استفادة آنها نیست.

«همة دانش و من‌جمله علوم باطنی در آیات قرآن و اسماء خداوند نهفته است لكن آیات قرآن و اسماءالله دارای قفل‌ها و حجاب‌هایی هستند و بر نامحرمان پوشیده‌اند.»

26. چرا شما به اکثر شاگردانتان تاکید کرده اید که نباید ارتباط خود را با شما علنی کنند و نباید بگذارند که به عنوان شاگردان شما شناخته شوند؟
روزی نیست که تهمتی به من نزنند و مرا به چیزی واهی متهم نکنند و داستان دروغی درباره ام نبافند و این کارها آنها را به رنج و سختی می‌اندازد… این را به خاطر خودشان گفته ام.

27. چرا به طور شفاف خود را معرفی نمی‌كنید تا حرف‌های شما بدون ابهامات جانبی شنیده شود؟
وقتی اشاره به خودم می‌كنم می‌گویند خودثنایی و خودپرستی، وقتی اشاره نمی‌كنم می‌گویند سرّی و در پرده. وقتی كه حال و یافته‌هایم را می‌گویم می‌گویند این كفرآمیز است و زمانی كه نمی‌گویم می‌گویند چرا ابهام‌زایی می‌كنید و ما را به تردید می‌اندازید. ولی این برای تو چه اهمیتی دارد كه من كی هستم چون تو با من بیگانه‌ای. آیا برای تو مهم است كه معلم ریاضی كیست یا اینكه درس‌های ریاضی‌اش درست و عالی است؟ چیزهایی كه گفته‌ام از ریاضیات هم درست‌تر و دقیق‌ترند اما اگر خودم مطرح شوم این مانع آموختن آنچه گفته‌ام می‌شود پس ترجیح داده‌ام كه خود را معرفی نكنم. انسان دانا از معروفیت بیزار است و آن را محبوس و مدفون شدن تلقی می‌كند.

28. اگر شما به دنبال مریدسازی نیستید چرا دهها سخنران و مدرس آموزش داده‌اید تا افكار شما را در همه كشورها منتشر كنند. چه دلیلی دارد كه دربارة شما گزارش‌های مستند می‌نویسند و فیلم‌های مستند می‌سازند و شاگردان شما سعی می‌كنند به امكانات وسیع رسانه‌ای و اینترنتی و شبكه‌‌های ماهواره‌ای دست پیدا كنند؟ راستی بودجة هنگفت این كارها از كجا آمده؟
تا این لحظه به کسی نگفته ام که برود افکار مرا منتشر کند...
آموزش تعدادی از سخنرانان و مدرسین هم نتیجه طبیعی درسها و جلسات بوده است... اما تأسیس چند شبکة ماهواره‌ای آنقدر کار بزرگی نیست که احتیاج به حکم مأموریت داشته باشد. هر وقت ضرورت این کار وجود داشته باشد، اجرای آن به سادگی امکانپذیر است و نیازی به تشریفات خاص ندارد. در سه روز هم می‌شود تعداد زیادی شبكه راه انداخت اما اگر تصمیمی به اجرای آن بود،‌ تا به حال انجام می‌شد. این روزها هر كسی با كمی تلاش می‌تواند یك شبكه ماهواره ای،‌ و با تلاش بیشتر، چند شبكه راه اندازی كند.
ـ...
29. در سطح تهران و شهرستان‌ها آگهی‌های آموزشی! فراوانی پخش شده است كه مرتبط با شماست. یك نمونه‌اش الان دست من است: «هنر كنترل ذهن و روش‌های برنامه‌ریزی مغز، فنون انتقال انرژی و شفابخشی، هنر رؤیابینی و هنر تفكر متعالی كه مشتمل بر 36 روش تفكری است». آیا همه اینها را خود شما تدریس می‌كنید؟ محل استناد قرآنی و اسلامی این‌ها دقیقاً كجاست؟ در اسلام ما یك تفكر دینی بیشتر نداریم و اگر این تفكر را كنار گذاشتیم مابقی انحراف و گمراهی است. در هیچ كجای قرآن مطلبی درباره تفكر خلاق و سی و شش سبك تفكری و این مسائل وجود ندارد. اینها زاییده معنویت آمریكایی است كه خودش اصولاً از معنویت خالی است.
... به دانسته‌هایت بیش از حد اعتماد نكن و به ندانسته‌هایت بیش از حد بی‌اعتماد نباش. ندیده، قضاوت نكن. ناشنیده رأی نده. خودبینی تو آنقدر قدرتمند است كه قرآن و اسلامِ تو را هم اسیر خود كرده. خودبینی تو با رنگی از مقدسات، خود را محكم‌تر كرده و با سوءاستفاده از اسم خدا حیات خود را تضمین كرده است. افكار تو عین واقعیت نیست و چه بسا درست‌ترین افكار ظاهری تو، غیرواقع باشند.
قبل از هر كاری بهتر است حفره‌ای را در دیوار خودبینی‌ات ایجاد كنی، تا بتوانی از طریق آن به جهان واقعی نظر بیندازی. این برای تو می‌تواند شروع یك زندگی دوباره و حقیقی باشد.

30. شما مدعی هستید كه از عالم غیب اطلاع دارید و همه چیز را می‌دانید و به هر كاری قدرت دارید. شما ادعا كرده‌اید كه می‌توانید هر معجزه‌ای را بكنید و در زمین و آسمان قدرت تصرف دارید. نعوذ بالله بگویید در جای خدا نشسته‌اید چون قدرت مطلق مخصوص پروردگار است. این ادعای شما كفرآمیز است.
تاكنون كجا از من شنیده‌اییا دیده‌ای كه چنین ادعایی كرده باشم؟ سالهاست که این حرف‌های موهوم را در سخنرانی ها، در جلسات کوچکتر، در جلسات خصوصی، در بیانیه‌ها و به طرق دیگر تکذیب کرده ام. بیش از این چکار می‌توانم بکنم؟ خودم را تخریب کنم؟ این کار را هم بارها کرده ام. خودم را در موضع تهمت و اتهام قرار دهم؟ این کار را هم کرده ام. اگر تو راه حلی داری بگو. اگر حق باشد، انجام می‌دهم و سپاسگزار می‌شوم. من از بت شکنی لذت می برم و به این کار شدیداً علاقمندم. اگر قرار است خودم بت شوم دوست دارم خودم زودتر از همه آن را خرد کنم. در یک سخنرانی بزرگ می‌خواستم لباسم را در بیاورم، گفتند اگر اینکار را بکنی نتیجه عکس می‌دهد، دیدم درست می‌گویند... چنین ادعایی برای بشر، اساساً باطل است و من هم هرگز چنین چیزییا مشابه آنرا نگفته‌ام. تو هوس و هیجانت را مبنای قضاوت گذاشته‌ای. [5]

31. احتمالاً خودتان زیاد شنیده‌اید كه دربارة شما چه حرف‌هایی می‌زنند. بالاخص شاگردان و نزدیكان شما. بیشتر چیزهایی كه به شما نسبت می‌دهند شرك‌آمیز است. القابی مثل مسیح، روح خدا، خلیفه‌الله، پیامبر گناهکاران و غیر مذهبیان، ناجی بی دین ها،... كلمات مسئله داری است... چاره کار در این نیست که شما در یک جلسه لخت بشوید یا خود را به دیوانگی بزنید. شما کارهای دیگری هم می‌توانید بکنید. می‌توانید کتاب بنویسید یا بیایید در تلویزیون حرف بزنید. شما حتماً می‌توانستید جلوی این همه حرفهایی را که درباره تان هست بگیرید. چرا می‌گویند شما می‌توانید زلزله بسازید. حتماً این دلیل دارد. چرا درباره من نمی گویند. و اینكه شما معجزه‌ می‌كنید و شفادهنده و مستجاب‌الدعوه هستید، كلمه‌های پر مسئله‌ای است كه به هیچ عنوان با اعتقادات جامعة امروز ما و شرع و عقلانیت تناسب ندارد. چرا شما خودتان جلوی این حرف‌ها را نمی‌گیرید؟
از كجا می‌دانی جلوی آن را نگرفته‌ام؟ شرح این انکارها و ممانعت ‌ها بیش از یک کتاب است. ولی تو چرا فقط نقل قول‌هاییک طرف را می‌گویی. بعضی‌ها هم مرا آمریکایی و غربی و صحیونیست می‌دانند. بعضی‌ها فحش می‌دهند، حتی به خدا و قرآنی هم که به آن اعتقاد دارم فحش می‌دهند. می‌گویند شیاد، دروغگو، دیوانه، کلاهبردار، کافر و ملحد. بخشی از تلاش‌های این چندساله جلوگیری از آن حرفهای تقدس آمیز و بزرگ است اما من تا بحال جلوی حرفهای منفی را نگرفته ام. بارها هم به آن دامن زده ام. تا همین اواخر مکانیزمی وجود داشت که با توافق خودم بر ضد خودم تبلیغ می‌کرد، توهین می‌کرد، تهمت می‌زد ولییکی دو سال پیش وقتی که متوجه شدیم شما و دوستان و همفکران شما در این موضوع فعال شده اید و عزم خود را جزم کرده اید تا مرا در سطح جامعه تخریب و به قول آن دوستت نابود و بی اعتبار کنید، آن مکانیزم همان موقع و برای همیشه از بین رفت. شما هم که از امکانات رسانه‌ای و دسترسی به آقایان چیزی کم ندارید. شمشیر و خنجر و نیزه و کمان هم که دارید. ما هم که دستمان خالی است و حتییک سپر کاغذی هم برای دفاع از خود نداریم. دیگر چکار باید بکنم. من اینها را به وجود نیاورده‌ام و تصدیق نكرده‌ام اما سال‌هاست كه جلوی آن را گرفته‌ام. اگر هم زمانی لازم شود چه بسا خود را در محكومیتی ظاهری قرار دهم، خود را محكوم كنم و بر علیه افكار افراطی خوب و بد پیرامون خود، به جانب خودم دست به شمشیر شوم.
....
32. چه فرقی می‌كند اگر هم شما نگفته‌اید، همة مریدان و شاگردانتان سال‌هاست چنین حرف‌هایی می‌زنند.
اگر هم عده‌ای از آنها این‌ها را گفته باشند، این چه قضاوتی است كه تو گفتة دیگران را به من نسبت می‌دهی. آنها خودشان مسئول نظراتشان هستند. آنچه من باید در این‌باره می‌گفتم، گفته‌ام و آن اینكه ادعای وحدانیت یا ادعای علم و توانایی مطلق، برای بشر، ادعایی باطل است و هیچ انسانی به غیب  احاطه ندارد و از همة قدرت خداوند برخوردار نیست و اینکه در این زمان هر کسی که مدعی نبوت یا امامت بوده است به خطا رفته است. و من تنها تسلیم و خدمتگزار خداوند هستم نه بیش از  این.

33. تناقض‌هایی وجود دارد. به عنوان مثال شما می‌گویید كه با فرقه‌گرایی مخالف هستید اما بعضی از رهبران فرقه‌های مختلف با شما روابط نزدیك دارند و از شما خط می‌گیرند. شما از سیاست‌مداران، به طور كلی انتقاد می‌كنید اما با بعضی از رهبران بزرگ سیاسی ارتباط خصوصی دارید و به آنها مشورت می‌دهید. حتی در جلسات علنی شما تعداد زیادی از اعضاء خانواده‌های مقامات حكومتی حضور دارند.
اعضاء خانوادة سیاستمداران و هر قشر دیگری می‌توانند مثل همة مردم زندگی كنند و كسی نمی‌تواند این امكان و آزادی را از آنان سلب كند. و بعد اینكه ما از رد فرقه‌گرایی و سیاست‌بازی و بازی‌های سیاسی گفتیم نه اینكه هر كسی مبتلا به فرقه و سیاستی شده بود خودش مردود است. انسان‌ها، كارهایی نیستند كه  انجام می‌دهند. انسان، انسان است و عمل او عمل او. سل بیماری ناخوشایندی است اما هر كسی كه سل داشت، موجود ناخوشایندی نیست و  نمی‌توان او را رد كرد. تناقض در فكر تو است نه در واقعیتی كه تو درباره‌اش فكر كرده‌ای.

34. فكر نمی‌كنم اینطوری باشد. اگر مایل هستید من می‌توانم نمونه‌های زیادی از این تناقض را برایتان فهرست كنم. شما مسئله مخالفت با مریدسازی را مطرح می‌كنید اما عملاً دهها هزار مرید و فدایی بدور خود جمع كرده‌اید. اطرافیان شما از هفتاد و دو ملت هستند. حزب‌اللهی، دانشگاهی، غرب‌زده، لامذهب و مذهبی و این خودش حكایت از رفتار متناقض شما دارد. شما بر خلاف حرف‌های دو آتشه‌ای كه دربارة دین می‌گویید كمترین ویژگی‌های ظاهری افراد مذهبی، حتی ریش هم ندارید. با وجود تأكید به ساده برخورد كردن برای دیدن شما باید از هفت‌خوان رستم گذشت. دیدن رییس سازمان ملل هم از دیدن شما آسانتر است. این همه پیچیدگی و رمزی‌كاری برای چه چیزی است؟ از یك طرف می‌گویید آدم معمولی هستید و از یك طرف دیگر می‌گویید اگر مجبور شویم خاورمیانه را یك ساعته با زلزله شخم می‌زنیم، فلان كشور را زیر آب می‌بریم، مردگان را زنده می‌كنیم و لابد آسمان را هم به زمین می‌آورید. كدام آدم معمولی چنین حرفی می‌زند؟ این‌ها همه تناقض است.
شما كه قرآن را میزان قرار می‌دهید و در همان حال مباحث درسی دربارة ارواح و اسرار می‌گذارید اسم اصلی این كارها چیست؟ اگر پیش‌بینی آینده و زلزله‌ ساختن و شفا و جادوگری با قرآن و اسلام همخوانی داشت پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) بیشتر از هر كسی به آن عمل می‌كردند. اگر حرف‌های شما از قلب قرآن بیرون آمده چرا این همه بزرگان و مجتهدین و آیات عظام و مراجع تقلید حرف مشابه شما نزده‌اند؟ آیا همة آنها در خواب غفلت بوده‌اند و فقط شما یك نفر بیدار هستید؟ اگر شما اینقدر قدرت دارید و به قول خودتان خدا همه‌جوره با شماست پس چرا جلوی ظلم‌های اسرائیل و آمریكا را نمی‌گیرید؟ اصلاً آیا شما معنی عدالت را می‌دانید؟ مرجع تقلیدتان كیست؟
چشم تو آلوده به نفاق است و فكر تو متفرق است. یكی نیستی پس نمی‌توانییكی را ببینی. تو به دنبال آن هستی تا تصورات دوگانه‌ات را در بیرون از خودت پیدا كنی به همین دلیل تفاوت‌ها را تناقض می‌بینی.روش سؤال پرسیدن و خبر دادن تو مثل دادگاه‌های تفتیش عقاید است. دو جمله را می‌گویی اما پنج جمله قبل و بعد از آن را نمی‌گویی. نقل قول می‌كنی اما سمت و سوی آن را عوض می‌كنی. كلیت و اصل موضوع را نمی‌گویی اما جزئیات را با تغییرات اندكی به عنوان اصل موضوع مطرح می‌كنی. واقعیت‌ها را با ابهامات و حدسیات و خیالات آمیخته می‌كنی و آن را به عنوان یك واقعیت مسلم و جدی طرح می‌كنی. سؤال می‌پرسی اما جواب را نمی‌خواهی، تأیید بدبینی و كج‌بینی‌ات را می‌خواهی.  قبل از اینكه به قضاوت بنشینی رأی می‌دهی. روش قضاوت تو مثل سنگ در تاریکی انداختن است و وقتی سنگهایت تمام می‌شود شروع به توهین و فحاشی می‌کنی.برای ماهی گرفتن از تور پاره استفاده می‌کنی، بنابراین واقعیت‌ها در تور اندیشه هایت نمی افتد. آینه‌ای که برای دیدن حقیقت از آن استفاده می‌کنی آنقدر کدر و ناهموار و ناهنجار است، که کوه را چاه نشان می‌دهد و چاه را کوه، رودخانه را به صورت مار افعی بزرگ به رویت ات می‌رساند و مار را مانند ریسمانی به تو نشان می‌دهد که می‌توانی از چاه بیرون بیایی. این مار ریسمان نما نفرت تو است. تو پر از کینه و نفرتی، و فقط به دنبال این هستی که قالبی برای بروز آن پیدا کنی. امروز من بودم اما فردا چیز دیگری را پیدا می‌کنی و پس فردا چیز دیگر. نفرت زدگی، تاریکی است و راه به خداوند بخشنده و مهربان که شروع قرآن و سوره‌های قرآن است، و ابتدای کلام خداست ندارد. حتی اگر خدا هم خود را به چنین جماعتی نشان دهد آنها خدا را محكوم می‌كنند و انكار می‌كنند و برای از میان بردن‌اش نقشه می‌كشند چه برسد به بنده و خدمتگزار خدا.
اینها همه تناقض‌ها و دوگانگی‌های درونی خود تو است که آن را در آینه وجود دیگری می‌بینی. چشم تو از نور محروم است و در تاریکی می‌بیند. در تاریکی، چه بسا درخت انجیر مانند دیو به نظر آید و درخت زیتون شبحی در کمین شمرده شود. وقتی چشم انسان از نور تهی شود و انسان در تاریکی روح خود به جهان نگاه کند او واقعیتها را همانند سایه ها، زندگان را بسان مردگان و مردگان را چنان می‌بیند که انگار زنده شده اند.
گفت و شنودی با ایلیا «میم» رام الله (پیاده شده از فیلم)
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول



[1] « همه رودها به سوي اقيانوس روانند، تو هم روان شو و بگذار ديگران هم روان باشند.» - راما کریشنا



تله هایی برای نور!؟

تله هایی برای نور!؟
گفت و گوی انتقادی
 (قسمت سوم – 2)


گفتگوی زیر در فروردین ماه سال 1386 طی دو جلسه با ایلیا «میم» توسط دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. لازم به توضیح است که مطالب پیاده شده از روی فیلم، مورد بازخوانی ویرایشی قرار گرفته است. قسمت دوم این گفتگو در سال 1384 قبل از انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت كه با عنوان «برترین رئیس جمهور» در نشریۀ حركت دهندگان شماره سه به چاپ رسید و موجب تعطیلی آن نشریه كه اولین نشریة تخصصی در زمینۀ دانش تفكر محسوب می‌شد، گردید. قسمت اول مصاحبه در تاریخ 9/5/1382 صورت گرفت كه هر دو مصاحبۀ مذكور نیز براساس فیلم جلسه، پیاده سازی و بازنویسی شدند.
لازم به ذكر است كه سوالات گویندگان، انعكاس دهنده نظرات طیف مورد اشاره نیست و پاسخ‌های استاد ایلیا «میم»، در مواردی كه به فرد مقابل مربوط می‌شود، قابل تعمیم به طیف مذكور نمی‌باشد. در چنین مواردی پاسخ ها، متوجه گفتگوكنندگان است.

1-    آیا شما درمانگری هم می‌کنید؟
گاهی به صورت استثنایی و در موارد بسیار خاص بعضی را درمان كرده ام. غالباً هم حضوری نبوده...

2-    آیا در برابر درمان پول می‌گیرید؟
در برابر هر كاری كه به نام خدا بوده، کاری که برای مردم كرده ام و در برابر تعلیمی كه داده ام یا مواردی مانند این پولی از كسی نگرفته ام و نیازی هم به آن نداشته ام. در این سالها هم فقط در موارد نادر و استثنایی دست به درمان زده ام. البته در زمان نوجوانی هم چند بار (كمتر از پنج بار) درمان گری کردم و پول هم گرفتم اما آن کار به نام خدا نبود و البته ربطی هم به شفاگری نداشت و مربوط به درمان بود. این چند بار به همان حدود هفده تا بیست سال پیش بر می‌گردد.

3-  سوال کننده دوم: با استفاده از چه روشی آن مریضی‌های لاعلاج را درمان كردید؟ آیا این كار دخالت در كار پزشكی نبود؟
این کار دخالت در حوزۀ درمان نبوده و نیست. طرق زیادی برای درمانگری هست که انرژی درمانییکی از آنهاست که تابحال از آن استفاده نکرده ام. بیش از دویست روش در طب هماهنگ و مكمل وجود دارد كه اغلب آنها را آموزش داده ام اما كمتر اجرا كرده ام... درمانگری را هم بعنوان یک رویه نداشته ام و ندارم. درمان بیماری صعب العلاج آنها هم موضوعی است که مستند شده و مثل اكثر موارد مستند، نیازی به رد یا قبول من ندارد. اگر هم می‌خواستم از این راه به پولی برسم با درمان یكی از ثروتمندان یا رهبران دنیا می‌توانستم و می‌توانم زندگی مادی خود و همه دوستانم را تا پایان عمرشان تأمین کنم. امروز هم کماکان این امکان را دارم و چیزی عوض نشده است. انجام این كارها هم براساس همان نشانه‌ها و رویاها بوده نه به میل من یا به درخواست دیگری.

4-  پس صحت دارد كه شما هر نوع بیماری وخیم و لاعلاج را درمان می‌كنید؟ سرطانی ها، ایدزی ها، سكته‌ای‌ها و مریض‌هایی كه جواب شده اند؟
نه. این درست نیست. اما استاد روح الله این توانایی را دارند و بیمارانی كه ایشان را ملاقات كرده اند، تا جایی كه خود شهادت داده اند، شفا یافته اند... من هم گاهی بعضی از بیماران را معالجه كرده ام و آنها می‌گویند درمان شده‌اند اما عده بسیار بیشتری بوده‌اند كه نشده كاری برایشان انجام دهم.

5-    سوال کننده دوم: ولی به هر حال شما مجوز درمان ندارید و در كار پزشك‌ها دخالت كرده اید.
شما هم كه نماینده جامعه پزشكی نیستید ولی از طرف ‌آنها حرف می‌زنید.

6-    سوال کننده دوم: من به عنوان یك شهروند حرف می‌زنم.
شما غالباً مثل یك بازجو، بازپرس و قاضی حرف می‌زنید. البته مسئله‌ای نیست چون از اول خودم توافق كردم.


7-  مردم می‌گویند شما مستجاب الدعوه هستید. فكر نمی‌كنید این ادعای بزرگی باشد كه شما را در وضعیت خاصی قرار می‌دهد. شما چه موضعی در برابر این حرف داشته اید؟
طبق كلام خدا همه انسانها دعایشان به اجابت می‌رسد و این حق هر انسانی است كه دعا كند و دعایش مستجاب شود. به زبانهای مختلف می‌فرماید بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را. و این برای همه و حق همه است. هر کس واقعاً دعا کند دعایش مستجاب می‌شود. هر کس از خداوند زنده بخواهد، دعایش مستجاب می‌شود. افراد زیادی را در این سالها دیده ام كه گفته‌اند دعاهایشان مستجاب است. بسیاری از آنها دختران و پسرانی بودند كه شما به آنها سوسول می‌گویید و مطمئناً اكثر آنها راست می‌گفتند. همه انسانها مستجاب الدعوه هستند اگر به واقع دعا كنند... اساساً خداوند وقتی می‌خواهد چیزی را به انسان ببخشد به او اذن دعا می‌دهد یعنی شاید حتی دعا بعد از وقوع است.

8-  سوال كننده دوم: بالاخره باز هم من به یك جمع بندی نرسیدم. نظر خود شما درباره حرفهای مردم چیست؟ آیا چیزهایی كه مردم درباره قدرتهای شما می‌گویند واقعیت دارد یا ندارد؟
سوالاتی كه شما مطرح می‌کنید از سالها پیش در بیانیه‌های متعدد، در سخنرانی‌های عمومی و در ملاقاتهای خصوصی بارها پاسخ داده شده. و این حرفها به گوش اكثر كسانی كه مرا می‌شناسند بارها به صورت شفاهی و مكتوب رسیده است.

9-  سوال كننده دوم: ‌گزارش‌هایی از شما چاپ شده است که از چند روز قبل برای مردم، زلزله بم و سونامی اندونزی را پیش بینی کرده اید و از چند ماه قبل هم حملات یازده سپتامبر و حملۀ اسراییل به لبنان... از چه طریقی از این وقایع مطلع شدید؟ به نظر ما سازمان اطلاعات آمریكا و اسرائیل از مدتها قبل می‌دانستند كه قرار است این اتفاق‌ها بیفتد. شما از چه طریقی از این اتفاقات مطلع شدید و منتشر كردید؟ ارتباط با سرویس اطلاعاتی آمریکا یا الهامات غیبی و وحی؟
در این سالها دهها فرمول تفکری طراحی شد. چند فرمول آن در بارۀ شاخۀ آینده پژوهی است که شاخه‌ای علمی و دانشگاهی است. از طریق تحلیل نشانه‌ها و الگوها به ویژه الگوشناسی وقایع و یا با استفاده از فرمول‌های تفكری مشابه... پیش بینی این اتفاقات و بطور كلی طیفی از وقایع آینده، امكانپذیر است و در این موضوع نه پای وحی در میان است، نه سرویسهای اطلاعاتی آمریكا و غرب.

10-           سوال كننده دوم: آیا شما می‌توانید زلزله به وجود بیاورید [همراه با خنده سوال كننده]؟
چند لحظه پیش که جواب این را گفتم. فقط خدا می‌تواند... اما اگر انسانی قادر بود زلزله ایجاد كند، من هم باید بتوانم چون انسانها شبیه به همدیگرند. ولی نشانه‌هایی طبیعی وجود دارد كه با دقت در آنها ممكن است بتوان حدود زمانی، مكانی و شدت (ضعیف یا قوی بودن) زلزله و دیگر بحران‌ها را معلوم كرد. هر كسی كه نشانه شناسی را بداند یا الگوهای وقایع را بشناسد می‌تواند بسیاری از چیزها را پیش بینی كند... در غرب، سالهاست كه آینده پژوهییك رشته دانشگاهی است. ولی رویاهای بشر حاوی چیزهای بسیاری از عالم بالا است كه یكی از آنها اخبار آینده و شعور نورانی است... اگر بدانی كه چطور آنها را بكار ببری و چطور از نشانه‌ها و رویاها و نورها استفاده كنی، بسیاری از مسائل بظاهر پیچیده، به سادگی حل می‌شوند.

11-           آیا شما اعتقاد دارید كه روح خدا در شما حلول كرده است؟
منظور از حلول چیست؟ و منظور از روح خدا كیست؟... من یادم نمی‌آید كه چیزی در من حلول كرده باشد. من فقط یك انسانم. غذا می‌خورم، می‌خوابم، بیمار می‌شوم، راهپیمایی می‌كنم، گریه می‌كنم و می‌خندم... قدیس هم، همانطور كه قبلاً گفته ام نیستم. گناه هم كه برای بشر اتفاقی طبیعی و بدیهی است. آن را هم كه گفتم.
در نوجوانی اتفاق بسیار بزرگی برایم افتاد که به آن فکر نکردم که چه بود و چگونه اتفاق افتاد. كسانی كه در جریان آن بودند گفتند این حلول است اما من نمی‌دانستم كه این چیست... بعد از آن همه چیز، طور دیگری در زندگی ام تغییر کرد. تابحال هم این موضوع را جز به اضطرار باز نکرده ام، نه برای خودم نه دیگران.

«خدا رحمت كند بنده‏ای كه محبت مردم را به سوی خود جلب می‌كند، و آنچنان که می فهمند با آنان سخن می گوید و از افشای حقیقت به گونه ای که انکار می کنند صرفنظر می نماید. » امام صادق (ع)

12-     سوال كننده دوم: با مجموعه چیزهایی كه درباره شما هست شما یا باید ادعای خدایی داشته باشید یا پیامبری و امامت یا اعتراف كنید دست نشانده آمریكا و دوره دیده آنها هستید.
چرا باران می‌بارد؟ در یك افسانه قدیمی می‌گفتند در بین ابرها، اژدهایی بزرگ هست كه هر وقت گریه می‌كند، باران می‌آید و در قدیم از این نوع افسانه‌ها برای توجیه باران آمدن فراوان بود. اما واقعیت این است كه هرگاه ابرها می‌آیند و شرایط مساعد باریدن است، ‌باران می‌بارد. همین. بقیه حرفها افسانه و توهم است. من فقط یك انسان معمولی ام، چنین ادعاهایی هم همانطور كه در گذشته گفته ام، موهوم است. اگر هم به قول شما و دوستانتان لیدر نامرئی آمریكا و غرب در منطقه می‌بودم باید طی این سالها مردم را غربی و آمریكایی می‌كردم اما مردمی كه با آنها در ارتباط بوده ام و زنده هستند و شهادت می‌دهند، خدایی شده‌اند. اگر میوه درختی سیب بود این سوال درستی نیست كه بگویند‌ آیا آن درخت پرتقال است...

13-           ...
14-           سوال كننده دوم: روابط خانوادگی شما چطور بوده است؟
اگر منظور اولین خانواده رسمی است كه در آن زندگی كردم، با آنها ارتباط چندانی نداشته ام و طی مدتی كه با هم بودیم شناخت واضحی دربارۀ خودم را به ایشان بروز نمی دادم. آنها هم عموماً تصورات متناقضی درباره ام داشتند یا اصطلاحاً قبولم نداشتند، كه مقصر نبودند بلكه خودم مقصر بودم و خودم امكان شناخته شدن یا شناخت صحیح را برایشان فراهم نمی‌كردم... اما طی سالهایی که مادرم بیمار و فلج بود عموماً از او پرستاری و مراقبت می‌کردم. او روز و شب با من بود و این یکی از دلایلی بود که کمتر می‌توانستم به بیرون ازخانه بروم... همیشه هم در سلامتی و بیماری، که اغلبش بیمار بود برایم دعا می‌کرد... بعد هم روی دستهایم فوت کرد.

15-     كتاب جریان هدایت الهی را خودتان نوشتید؟ آیا شما خودتان همه محتوای آن را تائید می‌كنید؟ قبول دارید كه این كتاب یکی از خطرناک ترین کتابهایی است كه تا به امروز به زبان فارسی نوشته شده است؟

حدود دوازده  سال پیش در 23 سالگییك دوره از سخنرانی‌های عمومی را دوستان روی كاغذ آوردند و آقای پیما الهی (فرشاد مرادی) كار تنظیم و تدوین آن را انجام داد و با كمك دوستان دیگری از ال یاسین، مقدمه‌ها و توضیحاتی هم به آن اضافه كرد. اساس آن كتاب همان اولین سخنرانی‌های عمومی است كه بعداً ویرایش شده اما بعضی از قسمتهای آن همانطور كه از سال 1377 در بیانیه‌ها منعكس شده، مورد تائید نبود. قسمتهایی از مقدمه و توضیحات و جزئیاتی از كتاب. البته برای قضاوت درست‌تر درباره آن كتاب باید سخنرانی‌های ]كتب[ سالهای بعد را هم در نظر گرفت چون این در واقع قسمتی از كل مطلب است آن هم در سن 23 سالگی... این كتاب، بسیاری را آنطور كه خود گفته‌اند و مستند شده، از مرگ نجات داده است، هدایت كرده است، روشن‌تر و نورانی‌تر كرده است و به سمت خدا متوجه و به خدا پیوند داده است. گزارش‌هایی كه مردم طی سالها درباره آن كتاب داده‌اند ثبت و مستند شده است. اینها را براساس آن می‌گویم. بعضی‌ها می‌گفتند آن كتاب را دهها مرتبه خوانده اند. بعضی‌ها با آن می‌خوابیدند، بیدار می‌شدند و به سفر می‌رفتند. اما حقیقت سنجی این كتاب هم با میزان قرآن است یعنی اگر كلمه‌ای از آن با قرآن یا كلام خدا هماهنگی نداشته باشد مردود و باطل است ولی در این سالها نه من چنین چیزی را دیدم، نه دوستان شما و نه مراكز فرهنگی و نه مراكز مذهبی بررسی كننده. این سخنرانی‌ها را و اكثر سخنرانی‌های این سالها را با قلبم می‌گفتم. فكر نمی‌كردم.  هر چه به قلبم می‌آمد می‌گفتم. حالا می‌بینم كه خیلی‌ها با قلبشان آن را شنیده اند... فكر نمی‌كنم آن كتاب خطرناک باشد.

16-     سوال كننده دوم: چرا در سالهای گذشته كتاب (جریان هدایت الهی) را خودتان نقد نکردید با وجودی كه می‌گویید بعد از انتشار كتاب، عدم موافقت خود را با قسمتهایی از آن اعلام كردید؟ در همه این كتاب بدعت گذاری وجود دارد.
باید ببینم که بتوانم. هر نظری که لازم بوده در بیانیه‌ها و سخنرانی‌ها و جلسات مطرح شده است... اگر بدعتی نبینم، اگر کفر و الحادی آنطور که شما می‌گویید هست، نبینم چگونه اصلاح کنم. ولی سؤال این است که چرا در این دوازده سال این همه نهادهای فرهنگی و مذهبی، این همه شخصیتهای فرهنگی این کار را نکردند یا طی این سالها کسی نیامد نکته‌ای بگوید، امر به معروف و نهی از منکری کند. و البته آن كتاب هم با مجوز مراكز رسمی و فرهنگی منتشر شده و هر كاری كه قانوناً‌ لازم بوده،‌ درباره آن انجام شده است. چرا شما كه این ادعا را می‌كنید همین الان چند نمونه از این بدعت‌ها و كفرها را نشان نمی‌دهید تا مرا و همه خوانندگان آن كتاب را قانع كنید. شما هم مثل من نمی‌توانید. من هم جز توحید و خداپرستی محض در آن ندیدم.

17-           سوال كننده دوم: آیا شما خودتان حاضر هستید کتابتان را نقد کنید و انحرافات آن را اصلاح کنید؟
در هر جایی که اشتباه یا انحرافی باشد چه در این کتاب یا هر جای دیگری، همیشه سعی در اصلاح آن داشته ام. همچنان هم دارم. اگر هم کسی بیاید و اشتباهات آن را نشان دهد كه فكر نمی‌كنم چنین چیزی باشد، از او سپاسگزار شده و حتماً نظرش را عملی می‌گیرم. اما اگر اشتباهات احتمالی نشان داده شود،‌ ولی در این سالها چنین اتفاقی نیفتاده است. اگر اشتباهات آن را ببینم قطعاً آن را نقد می‌کنم... در علوم باطنی، خودمحکومی اگر به حق باشد، جهش روح محسوب می‌شود. چه کسی به جهش‌های روح مشتاق نیست.

18-     سوال كننده دوم: اما واقعاً این كتاب پر از بدعت و كفرگویی است. خود شما هم به این موضوع اعتراف دارید.
چرا جلوی چشمم حرف در دهانم دروغ  می‌گذارید؟ گفتم اگر در آن بدعتی ببینم، اما ندیده ام... سالها است كه دهها هزار نفر آن را خوانده‌اند اما تا كنون كسی موردی از كفر و بدعت نشان نداده یا یادآوری نکرده یا اگر اشتباه است امر به معروف و نهی از منكر از جانب هیچ فردییا نهادی صورت نگرفته است. براساس همین كتاب برای گرفتن حكم قتل ام تلاش كردند. رفتند و با گزینش‌های مغرضانه سعی كردند بعضی از آقایان را فریب دهند اما خداوند نخواست كه آنها فریب اینها را بخورند. نظردهندگان هم چنین چیزهایی را در آن ندیدند... ولی درباره بعضی از جزئیات مقدمه و بعضی از تنظیمات آن، از چند سال قبل به اكثر الاهیون اعلام شد كه بنده موافق نیستم...
اما اگر آن كتاب پر از كفرگویی است چطور غالب خوانندگان خود را متوجه خدا كرده و به سمت او بازگردانده است. چطور رابطه اكثر خوانندگان خود را با خداوند، تغییر داده است. چطور چنین موج بزرگی از خداگرایی را آن هم در میان اقشار غیرمذهبی ایجاد كرده و مادامی كه هست، ایجاد می‌كند. اگر این كتاب پر از كفر و بدعت است چرا با وجود آنكه همه دیده بانان اجتماعی غالباً آن را در این سالها در دست داشتند، از جانب آنها حرفی زده نشده و‌ نقدییا سوالی مطرح نشده. چه چیز دیگری پیش آمده كه بعد از این همه سال در چنین زمانی باز به این فكر افتادید كه در این كتاب كفرگویی شده و مهمتر اینكه چرا این كفرها و بدعتها را نشان نمی‌دهید و مصادیق آن را هیچ وقت ذكر نكردید و الان هم قادر به ذكر آن نیستید.

19-     سوال كننده دوم: این کتاب (جریان هدایت الهی) پر از بدعتهای مختلف است. یک مورد بارز آن در صفحۀ 157 است که وقتی از شما سؤال شده که آیا مسیح در آینده پشت سر امام زمان (عج) نماز می‌خواند یا خیر، شما با نیات مشكوك از پاسخ به این مسئله امتناع کرده اید یا از پاسخ به سؤال به صلیب کشیده شدن مسیح. 
اینکه در جواب نماز خواندن عیسی مسیح (ع) پشت سر ولی عصر (عج) گفتم که «وای بر این ذهن تفرقه اندیش»، ادامۀ جواب در کتاب نیامده و علامتِ نقطه چین دارد که باید دید ادامه آن چیست. و بعد اینکه این سؤال‌ها توسط چند نفر پرسیده شد که یکی شان شیعه و مسلمان و یکی از آنها مسیحی بود. هر دو نفر اینها از شاگردانم بودند و جواب می‌بایست میانه و پیوند دهنده می‌بود نه در جهت دامن زدن به تفرقه و اختلاف بیشتر. هدف آنها هم از طرح این سؤالات، هیجان طلبی و رقابت هیجانی و برتری طلبی بود نه جستجوی حقیقت. واکنش‌های افراطی و متعصبانه و نابینا همه جا را پر کرده. چه لزومی به تکرار و تشدید بیش از حد آن است. در جواب آن هم که پرسید پیامبر اسلام (ص) بهتر است یا عیسی مسیح، نیت ام نزدیکی، پیوند و صلح بود وقتی كه گفتم خدا از هر دو بهتر است. در ارزیابییک حرف یا جواب باید توجه کرد در چه زمانی، چه مکانی، تحت چه شرایطی و با چه مخاطبی بیان شده است.

20-           آیا قبول دارید كه در سخنرانی‌ها و نوشته‌های شما گرایش به مسیحیت وجود دارد؟
اگر اینطور است برنامه و عمدی در كار نبوده و شاید این به دلیل محبت فوق العاده‌ای باشد كه نسبت به مسیحا (ع) داشته ام... اگر هم صحبت خاصی بوده اشاره به فرد مسیحا (ع) بوده است نه دین خاصی. البته علاوه بر قرآن، كتاب مقدس را هم می‌خوانم.

21-           نظرتان درباره تثلیث چیست؟
همه این سالها درباره لا اله الا الله تعلیم داده ام، گفته ام و نوشته ام. اگر ماهی اهل اعتقاد بود آیا می‌شد معتقد نباشد كه اقیانوس از آب به وجود آمده و گمان كند مثلاً از چوب بوجود‌ آمده است. هچ كس نیست كه با خدا كمی آشنا باشد و ذره‌ای به تثلیث یا مشابه آن اعتقاد داشته باشد. اینكه خدا یكیست،‌ لا اله الا هو،‌ اصلی است كه همه بشر چه آن را بگوید یا نگوید، غیر از آن نیست. وجود سه خداوند نه تنها باطل و مردود است بلكه متناقض و غیرعلمی و غیر فطری است. اما ابعاد سه گانه وجودی انسان مانند روح، روان، جسم و قرینه‌های آن كه در علوم مختلف گفته می‌شود مانند شخصیت‌های سه گانه انسان واقعیاتی است كه ارتباطی با تثلیث كه مفهومی باطل است ندارد.

22-           آیا تعداد دقیق شاگردان و تیراژ كتاب جریان هدایت الهی را می‌دانید؟
ظاهراً‌ تعداد آنها زیاد است اما عدد معلومی ندارم. از تعداد دقیق یا تیراژ كتاب هم اطلاع ندارم اما خبر دارم كه آن كتاب را بعضی‌ها خودسرانه و غیرقانونی منتشر كرده اند. بعضی از دوستان می‌گویند مخاطبان ما صدها هزار نفر بوده‌اند و بعضی می‌گویند دهها هزار نفر. دشمنان هم با عصبانیت می‌گویند چند صد نفر. ولی فکر نمی کنم تعداد اهمیتی داشته باشد. اگر ما یک نفر را نجات داده باشیم که مسلماً داده ایم اگر این کتاب یا جلدهای بعدی آن یک نفر را به خداوند بازگردانده باشد که قطعاً همینطور بوده است، این مطابق كلام خداوند چه معنایی دارد؟

23-     سوال كننده دوم: چرا شما خودتان را از مردم مخفی می‌كنید؟ چرا در متن‌هایی كه مربوط به شماست اسمتان نمی‌آید و از اسم مستعار استفاده می‌شود؟
این چطور مخفی كردنی است كه با دهها هزار نفر حضوراً حرف زده ام و جلسات ما گاه به گاه با عموم مردم برگزار شده. آدرس مرا دهها نفر می‌دانند و با هم ارتباط روزانه و هفتگی داریم و من جایی بعنوان محل خصوصی زندگی ام ندارم چون عده زیادی به خانه ما رفت و آمد دارند با این حال در این سالها ما روند مشهور شدن را طی نكرده ایم و جلوی آن را گرفته ایم... اگر اسمم بیاید می‌گویند قصد شهرت طلبی، كلاهبرداری، سوء استفاده و معروف شدن داری. نمی‌دانم باید چكار كرد. آیا اگر بگویم شهرت طلب و قدرت طلب و سوءنیت دار و كلاهبردار و شیاد و دروغگو و كافر هستم مسئله حل است. اگر كار شما اینطور تمام می‌شود، مشكلی در گفتن این حرفها نیست... اگر خودت را مطرح نكنی و معركه نگیری می‌گویند حتماً قصدهای سوئی داشته ای... اگر قصد شهرت و معروفیت داشتم كنار همۀ كارهایم اسمم می‌آمد در حالی كه كارهای بسیاری كرده ام كه اسمم آنجا نیست. با چند قدم ساده و سریع و حتییك قدم بزرگ می‌توانستم و می‌توانم به سرعت در همه جهان معروف شوم در كمتر از یك روز. اگر نظریات و تئوری‌هایی را كه طرح كرده بودم، خودم مطرح می‌كردم نه دیگران، اگر مردم از طریق تلویزیونهای ماهواره‌ای در جریان سخنرانی‌ها و جلسات قرار می‌گرفتند، اگر شاهدان برای همه مردم جهان شهادت می‌دادند و اگر برخی دیگر از كارها انجام می‌شد، معروفیت و مشهور شدن آنی بود. با این حال خودم را هم مخفی نكرده ام. هر روز ساعتها در طبیعت اطراف یا اگر در شهر باشم در كوچه‌ها و خیابان‌ها راه می‌روم، فقط دوست ندارم جز در موارد لازم در جمع دیگران حاضر شوم.
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول

رودخانه یعنی مار بزرگ؟! و دریا یعنی صحرا؟!!




رودخانه یعنی مار بزرگ؟! و دریا یعنی صحرا؟!!







گفت و گوی انتقادی
(قسمت سوم- بخش اول)

گفتگوی زیر در فروردین ماه سال 1386 طی دو جلسه با ایلیا «میم» توسط دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. لازم به توضیح است که مطالب پیاده شده از روی فیلم، مورد بازخوانی ویرایشی قرار گرفته است. قسمت دوم این گفتگو در سال 1384 قبل از انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت كه با عنوان «برترین رئیس جمهور» در نشریۀ حركت دهندگان شماره سه به چاپ رسید و موجب تعطیلی آن نشریه كه اولین نشریة تخصصی در زمینۀ دانش تفكر محسوب می‌شد، گردید. قسمت اول مصاحبه در تاریخ 9/5/1382 صورت گرفت كه هر دو مصاحبۀ مذكور نیز براساس فیلم جلسه، پیاده سازی و بازنویسی شدند.
لازم به ذكر است كه سوالات گویندگان، انعكاس دهنده نظرات طیف مورد اشاره نیست و پاسخ‌های استاد ایلیا «میم»، در مواردی كه به فرد مقابل مربوط می‌شود، قابل تعمیم به طیف مذكور نمی‌باشد. در چنین مواردی پاسخ ها، متوجه گفتگوكنندگان است.

1-    هنوز از جلسات قبلی، بعضی از ابهامات ما برطرف نشده است. وقتی از شما جدا می‌شویم می‌بینیم هنوز بعضی از سوالات با وجودی که مطرح شده‌اند و علی الظاهر هم جواب گرفته اند، اما پاسخ روشنی ندارند. بنابراین مجبوریم در این جلسه هم بعضی از سوالات قبلی را تکرار کنیم. نمی‌گویم خود را معرفی كنید چون فكر می‌كنم همه این دیدارها و مصاحبه‌ها در همین مورد باشد. لطفاً اسم خود را بگویید.
خودم، خودم را با عنوان ایلیا می‌شناسم. بیشتر مردم هم مرا به همین اسم می‌شناسند. شناسنامه ام را به اسم پیمان فتاحی گرفتند. بعضی از آشنایان قبلی هم كه آشنایی و ارتباطی با ایلیا نداشتند مرا به اسم پیمان صدا می زنند. عده ای هم به اسم رام الله مرا می شناسند كه از سالها قبل گفته ام رام الله اسم من نیست بلكه به معنای تسلیم و خدمتگزار و رام شده خداست و این می تواند اسم هر خدمتگزاری هم باشد...

2-    سوال كننده دوم: برداشت ما این است كه شما با مقاصد دقیق و مشخصی این اسم را انتخاب كرده اید. مثلاً رام الله حاوی ایدۀ التقاط بین اسلام و هندوئیسم است. رام اسم خداوند به زبان هندی است و خدای هندوئیسم رام نامیده می‌شود. چند قرن پیش یك نفر به اسم كبیر این كار را كرده بود كه مردم به او می‌گفتند خداست و به او آواتار می‌گفتند. آیا اسم شما حاوی پیامی نیست؟
حاوی پیامی هست و پیامش همان است كه گفتم. رام و خدمتگزار خدا اما حاوی اینهایی كه شما می‌گویید نیست. كسانی هم بودند كه می‌گفتند این حاوییك پیام در بارۀ‌ شهر رام الله است. حالا می‌شد همین را هم به سود فلسطینیان یا به سود اسرائیلیان تعبیر كرد. اگر فرض را بگیریم كه هر كس بر نفس خویش آگاه است، باید گفت همۀ‌ این حرفها، برداشتها و شایعات است و اصل واقعیت در این باره یا در موارد مشابه همان است كه گفته ام یا دارم می‌گویم. عموماً‌ واقعیت خیلی ساده‌تر و راحت‌تر از این شایعات است.

3-    سوال كننده دوم:‌...بزرگان ما نامها و لقبهای متعددی داشتند. آیا خودِ این کار به نوعی استفاده از رفتارهای آن بزرگان نیست؟
نه. تقلید نیست. اگر هم کسی از بزرگان دینش تبعیت و به آنها اقتدا کند و کارهایی شبیه به آنها انجام دهد، عین فرمان‌های دین را انجام داده است اما در این مورد چنین چیزی نبوده است. آنها بزرگان دین بوده‌اند ولی من در حوزه دین آنقدر ناچیز هستم که اصلاً نباید به هیچ حسابی بیایم. بجای منظر دین از دیدگاههای دیگر هم می‌توانید به این موضوع نگاه کنید...

4-    یکی دو دلیل آن را می‌توانید توضیح دهید تا این منظری که می‌گویید مشخص‌تر باشد؟
یک نفر دکتر است، وقتی که به مطب او می‌روی بعنوان بیمار او باید بطور معلومی رفتار کنی. نباید با او بحث کنی، نباید از مسائل مختلف حرف بزنی، باید اعتماد کنی، به سوالاتش جواب کامل بدهی، مسائل را دقیقاً بگویی و به کارهایی که می‌گوید گوش کنی. اینجا قالب شخصیتی او خانم یا آقای دکتر است. همین فرد در دانشگاه تدریس می‌کند و تو دانشجوی او هستی. در اینجا تو می‌توانی و لازم است با او بحث کنی، روزها و سالها اما حتی نباید برای چند دقیقه هم با طبیبت بحث و جدل می‌کردی. در دانشگاه به او می‌گویی استاد. او به خانه می‌آید و پدر تو است. حالا می‌توانی با او رابطه‌ای بسیار شخصی و خصوصی داشته باشی. با او شوخی کنی، محرمانه ترین مسائل درون خانواده را مطرح کنی، او را پدر و او تو را پسر خطاب کند. همین پدر می‌تواند قالبهای شخصیتی دیگری هم داشته باشد... من با طیفهای مختلفی از مردم ارتباط بسیار نزدیک و عمیقی داشته ام و در هر ارتباطی قالبی متناسب با آن طیف داشته ام. در ارتباط با یک قشر متفکر بودم و روش‌های تفکر را تدریس می‌کردم. آنها فکر می‌کردند من لائیک یا بیخدا هستم. در یک جایی معلم علوم اسراری و روش‌های باطنی بودم. در اینجا ورود به حوزه روش‌های ظاهری تفکر، یک خط قرمز شمرده می‌شد چون ظاهراً با هم توافق نداشتند. در یک جا بهترین نقطه ارتباطی این بود که فردی گمراه و از همه جا بی خبر باشم یا از تجاهل استفاده کنم. یک زمانهایی در قالبهای روز جوانان مستقر می‌شدم... بدون اینها امکان برقراری ارتباط عمیق و انتقال تعلیم وجود نداشت. باید تو ظاهراً از آنان باشی تا تو را قبول کنند و به خود راه دهند. باید جهان آنها را تجربه کنی و زندگی شان را حضوراً بفهمی تا بتوانی درباره آن نظری بدهی. از دور و از پشت دیوارها و از طریق واسطه ها، اثر زیادی ندارد. در مکتبهای مختلف علوم باطنی و در میان معلمان بزرگ تاریخ تمدن‌های باطنی، این، روشی معمول و مرسوم بوده است... بعید است کسی بتواند از این روش سوء استفاده کند چون اگر او می‌تواند آنقدر انعطاف پذیر باشد و آنقدر آگاهی خود را در جهات مختلف گسترش دهد که به طور طبیعی این کار را بکند، چه نیازی به کارهای دیگر دارد. البته ممکن است کسی بتواند ظاهراً با چنین کاری سوء استفاده کند اما باید محصولات و نتایج این ارتباط را دید و براساس آن قضاوت كرد. استفاده از تیغ می‌تواند برای سر بریدن یا عمل جراحی و نتیجتاً نجات از مرگ باشد.
« خوب زیستن ، هماهنگ زیستن است.»

5-    فرضاً کسی در زمینه‌های مختلف آنقدر آگاهی و دانش داشته باشد که بتواند عین همین کار را بکند. آنقدر هم انعطاف پذیری و استعداد و توانایی داشته باشد که بطور طبیعی، موقتاً در چنین شخصیتی قرار بگیرد. آیا با این وجود می‌شود خطر سوء استفاده را نادیده گرفت؟
با این فرض که می‌گویی، خیر. از هر چیزی ممکن است سوء استفاده شود. از خدا هم ممکن است سوء استفاده شود. اما باید نتایج و محصول آن کار را دید. وقتی رابطه عمیق و درونی برقرار شد ممکن است هر چیزی از طرف مقابل خواسته شود... و اگر منظورت خودم هستم، این را هم باید از هزاران محصول و نتایجی که در این روابط بوده، ببینی. این روابط دهها هزار میوه ماندگار داشته که با وجود آنکه مختلف‌اند اما ماهیتاً یکسان اند. همه این میوه‌ها ریشه در خدا دارند و جنس آنها از معرفت و آگاهی است.

6-    این تضاد شخصیتی و چندگانگی شخصیت به نظر خود شما چه توجیهی دارد؟
اگر تو بنا بر ضرورت شرایط ده لباس مختلف پوشیدی به این معنی نیست که ده نفر هستی. وقتی موج یک رادیو را عوض می‌کنی، فرکانس‌های مختلف را دریافت و پخش می‌کند اما یک رادیو بیشتر نیست. وقتی کانالهای تلویزیون هم عوض می‌شود، فقط یک تلویزیون در کار است. حالا ممکن است یک کانال آن پاییز را پخش کند و یک کانالش بهار را. در آن مثال طبیب، معلم و پدر هم یک نفر در کار بود. خود شما هم در اینجا، در قسمتهای مختلف زندگی، شخصیتهای دیگری داری. شخصیت تو در خانواده با شخصیتت در محل کار و محل تدریس مختلف است. همه انسانها دارای این ویژگی هستند.

7-    آیا تنها قصد شما از تغییر قالبهای شخصیتی، کمک کردن به دیگران بود؟
نه. فقط کمک به آنها نبود اما مهمترین انگیزه، کمک به آنها بود. گفتم که این یک روش معمول باطنی است. یکی از قصدهای آن، تجربه و شناخت زندگی‌های مختلف و بنابراین گسترش آگاهی و بسط تفکر است. گاهی هم از این طریق افراد توانا و مستعد را برای آموزشهای خاص روح زایی و علوم باطنی صید می‌کردم چون بسیاری از این آموزشها و روش‌ها طوری است كه هنرجو می‌بایست مستعد و از نظر روحی آماده باشد. بعضی از این تمرینات، بسیار سخت و طاقت فرسا هستند. اما از ده دوازده سال پیش که سخنرانی‌ها شروع شد این راهکار هم محدود و تقریباً متوقف شد.

8-    در علوم باطنی آیا این رفتار کد مشخصی دارد؟
منظورت از کد چیست؟ اگر اسم است، بله در فنون باطنی اسم دارد. ما در علوم باطنی به آن صاد میم می‌گوییم. اکثر مکتبهای باطنی معتقدند که این را برای اولین بار آنها گفته اند... بعضی از مسیحیان باطن گرا هم معتقدند که اولین معلم آن حضرت عیسی بوده است و یکی از استنادات آنها هم جمله معروفی از ایشان است که می‌فرماید: به دنبال من بیایید و من به شما نشان می‌دهم كه چگونه (روح‌های) مردم را صید كنید. صاد یک طریقه باطنی است و موضوعاتی مانند صید نورها، نیروها و نارها، صید ارواح و سیاله‌ها و مقولات مشابه، در آن مورد عمل قرار می‌گیرد. اولین قدم بزرگ صاد، صید روح فردی است یعنی انسان بتواند روح خود را صید كند و آن را مهار نماید. اولین قدم برای صید روح فردی هم این است كه انسان اسم (روح) خود را بداند. این یکی از اصول اصلی علم اسماء است.

«عیسی مسیح یكی از بزرگ ترین صیادان بود كه هنر صید ارواح انسان ها را به حواریون و بویژه چهار تن از حواریون خود و در رأس آن ها ، پتروس ماهیگیر ، آموخت . سلیمان نبی نیز تبحر چشمگیری در صید و مهار ارواح و جنیان و حتی شیاطین داشت . اكثر انبیاء بزرگ توان بالایی در صید ارواح داشتند .گاهی آن ها به جای صید های متعدد ، تنها به یك صید بزرگ دست می زدند . صید بزرگ الیاس نبی ، الیسع بود...»    ایلیا «میم»

9-    می توانید درباره دانستن اسم روح بیشتر توضیح دهید؟
هر انسانییك اسم مجازی دارد و یك اسم واقعی و یكی كه حقیقی است. هویتهای انسان و مفاهیم مشابه آن هم به همین شكل است. اسم مجازی همانی است كه در شناسنامه تو است. ممكن است نام شخص ضعیفی را، پدر و مادرش قدرت گذاشته باشندیا اسم فردی مردم آزار و ظالم، رحمت الله باشد. این اسم‌ها مجازی‌اند كه البته احتمال دارد منطبق بر واقعیت یا عكس واقعیت‌ها یا بی ارتباط با واقعیت فرد باشد. اسم و هویت دیگر، منطبق بر وضعیت موجود انسان است. وضعیت حال اوست. تصویر ارتعاشات و كالبد انرژیایی و روحی اوست. باطن اوست كه شاید امروز یك چیز باشد اما فردا تغییر كند ولی غالباً و در اكثر افراد، همیشه تقریباً یكسان است. به این می‌گویند اسم باطن یا زبان حال كه در مقابل زبان قال و اسم ظاهر و مجازی است. اما اسم حقیقی انسان، اسم الروح اوست. این اسم همیشگی است و نشان دهنده جوهر و مایه اصلی انسان است. در بسیاری از مكاتب باطنی روش‌های خاصی برای كشف و استخراج این اسامی وجود دارد. در علوم باطنی، این اصل وجود دارد كه برای آنكه با چیزی ارتباط برقرار كنی باید اسم آن را بدانی، برای اینكه چیزی را فراخوانی كنی و به جانب خودت بخوانی، باید اسم آن را بدانی، برای اینكه قصد و اراده خود را به كسییا چیزی بفهمانی باید اسم آن را بدانی. حتی اگر اسم خدا را هم بدانی (نام سرّی و اسم اعظم خدا را) دعای تو مستجاب می‌شود. این دکترین می‌گوید در آسمان و زمین اسم هر چیزی را بدانی ارتباط تو با آن برقرار شده و می‌توانی قصد و خواسته خود را به او منتقل كنی... این اصل یكی از ستون‌های اصلی علم اسماء محسوب می‌شود... كشف و استخراج اسم می‌بایست از خود انسان و از اسماء باطنی و اسم الروح او شروع شود تا انسان بتواند قابلیتهای باطنی و نیز روح خود را مهار كند. گاهی این كشف سالهای طولانی وقت صرف خواهد كرد.
صحبت را از موضوعات باطنی، برگردانید به موضوع مصاحبه.

10-                       پس رام الله اسم كیست؟
بعضی‌ها به اسم رام الله شناخته شده اند، چه در ایران و چه خارج از ایران. حتی اسم استاد روح الله هم رام الله است پیش از آنكه اسم من یا دیگران رام الله باشد. من هم برای طیفی از مردم به اسم ایلیا «میم» با لقب رام الله شناخته شده ام. از همان ده دوازده سال پیش هم گفته ام و در بیانیه‌ها آمده كه رام الله اسم من نیست و رام الله یعنی خدمتگزار و تسلیم خدا. كسی كه خداوند او را رام و مطیع خود كرده است. هر كسی كه خود را رام خدا می‌داند می‌تواند خود را رام الله بنامد و قبل از این هم بعضی‌ها این كار را كرده اند.

11-                       سوال كننده دوم: چه دینی دارید؟
در شناسنامه نوشته شده كه مسلمان و شیعه هستم اما نمی‌دانم نظر خداوند چیست... آیا همین موضوع درهویت باطنی روح انسان هم ثبت شده است. ولی اگر خداوند پذیرفته باشد، بله من مسلمان شیعه هستم... مسلمان تسلیم خداست و كسی كه تسلیم خداست نشانه‌ها دارد. انسانی كه تسلیم خداست شبیه به خداوند بی همتاست. زنده است و توان زندگی بخشیدن و احیا كردن دارد. او برخوردار از اراده و قدرت خداوند است. كسی كه تسلیم خداست بهره مند از روح خداست... اما اگر بخواهیم پاسخی مصطلح به این سوال بدهیم بله من مسلمان و شیعه هستم. پدر و مادرم هم مسلمان بوده اند.

«مسلمانی حقیقی به اسم و ادعا نیست. مسلمان حقیقی، حقیقتاً تسلیم و مطیع و در تصرف خداوند است. ایمان و توكل به خدا و خدمتگزاری دائمی برای خدا از نشانه‌های مسلمان حقیقی است.»

12-                       سوال كننده دوم: سواد شما چقدر است؟
بیشتر لحظات زندگی ام در تفكرات و مشاهدات بوده. تقریباً همه سالهای زندگی ام را در مشاهده و تحقیق و تفكر گذراندم اما سواد مدرسه‌ای ام خیلی كم است. زیاد مدرسه نرفتم. دانشگاه هم نرفتم. حدود سال 1373 می‌خواستیم اولین دانشگاه علوم باطنی و متافیزیك را در منطقه راه اندازی كنیم كه مورد توافق نبود و انجام نشد.

13-                       سوال كننده دوم: به چه دلیل به تحصیل ادامه ندادید؟ آیا توانایی ادامۀ تحصیل را نداشتید؟
از کودکی در بارۀ قرآن، متون باطنی، دانش غیر متعارف و اسراری تحقیق و تفکر داشتم. بیشتر از هر چیز به مشاهده و تعمق مشغول بودم و از همین راه هم عموماً یاد می‌گرفتم. بیشتر ساعات زندگی ام را در طبیعت یا اگر در خانه‌ای بودم، در ارتباط با طبیعت می‌گذراندم... تحصیل اصلی ام اینها بود و همین را ادامه دادم. متون را هم بر اساس همین روش می‌نوشتم و بسیار به ندرت از منبع خاصی جز مشاهدات و تفكراتم استفاده کرده ام... قطع تحصیلات مدرسه‌ای هم به این دلیل بود که اهمیت آن را درک نمی کردم. آن را غیر لازم، غیر مؤثر و غیر کارا می‌دیدم. به کار زندگی و هدفی که داشتم نمی خورد. اگر می‌شد، از سالها قبل متوقف اش می‌کردم و یک ناراحتی ام این بود که چرا همان چند سال را هم خوانده بودم... قطع آن دلیل دیگری نداشت. تقریباً در همۀ رشته‌های مختلف و در دسترس، به صورت امتحانی وارد می‌شدم و زود به نقطۀ آخر آن می‌رسیدم و غالباً در هر رشته‌ای رتبه ممتاز و اول را می‌گرفتم. چند بار ورزش‌های مختلف را امتحان کردم و در آنها اول بودن را تجربه کردم اما این تجربه‌ها خیلی سطحی و گذرا بود. البته شاید برای کسی که برای این کار به این دنیا آمده باشد تجربه‌ای ارزشمند باشد. قاری قرآن بودن، آواز خواندن... و درس خواندن. هر بار که می‌خواستم، در اینها اول بودن را تجربه می‌کردم. اما در تحقیق و مشاهده و تفکر، در رویاها در... و در ارتباط با جهان هیچ وقت به آخرش نرسیدم. به همین دلیل همین را ادامه دادم.

14-                       آیا شما معلم داشته اید؟ چگونه آموزش دیده اید؟
اولین و بزرگترین معلمم خداوند بوده و از قرآن و  كتب مقدس چیزهای زیادی آموخته ام. اما معلم اصلی ام به آن معنا كه همه می‌دانیم استاد روح الله بوده است البته ملاقات با ایشان به ندرت رخ داده است. معلمان دیگر هم بوده‌اند مردان و زنانی كه جهان را طور دیگری می‌دیدند و تجربه می‌كردند، ولی آموخته‌های دیگرم عمدتاً از تفكرات و مشاهدات و دریافتهایم بوده. و از رؤیاها... و از طبیعت هم بسیار آموخته ام.
دانش به دریافت و اندیشه است. حضرت علی (ع)

15-                       آیا متن سخنرانی هایتان را از جایی اقتباس می‌كنید.
اكثر این سخنرانی‌ها در همان لحظات صحبت، خودبخود به ذهنم می‌آید و بیان می‌شود و مطالعه یا برنامه ریزی قبلی ندارد. آنها عموماً از درونم می‌آیند اما از جای دیگر نه. تا امروز ندیده ام آنها در جای دیگری موجود باشند. شاید هم باشند و من ندیده ام. دوستان ال یاسین هم كه در این چند سال این را دنبال كردند، ندیدند... بعضی‌ها هم كه در همه این سالها مثل سایه دنبال ما بودند كه بتوانند مسائلی پیدا كنند و از آن یا حتی تصور آن داستان بسازند و به مردم بگویند، اینها هم چیزی پیدا نكرده بودند. در دنیای امروز، هر اقتباسی را با وجود اینترنت می‌توان در چند دقیقه متوجه شد.

16-                       در روز چقدر مطالعه می‌كنید؟
شاید در هفته یکی دو ساعت و شاید كمتر از این. آن هم عمدتاً از اخبار و اوضاع مطلع می‌شوم. همسرم كتابهای زیادی دارد یا گاهی كه منزل دوستان می‌روم كتابهای زیادی هست اما غالباً شرایط مطالعه آنها را نداشته ام.

17-                       سوال کننده دوم: ما در تحقیقات خود متوجه شدیم كه بیشتر از سی جلد كتاب وجود دارد كه نویسنده آن شما هستید. بیش از 80 جلد كتاب دیگر هست كه با برنامه و راهبرد شما نوشته شده است. با وجود فقدان تحصیلات رسمی چطور این كار را كرده اید؟ آیا می‌توانیم فرض كنیم كه اینها اصلاً‌ كار شما نیست؟
من هنوز هم زنده ام، شاهدانم هم زنده‌اند و هر كاری كه قبلاً‌ كرده ام حالا و بعداً‌ هم می‌توانم. اگر بگویم كه این كارها یا بسیاری از كارهای دیگر، كار من نیست شما با این هزاران شاهد چكار می‌كنید؟ با امكانی كه الان هم آن را دارم چكار می‌كنید؟ توانایی موجود را چطور توجیه می‌كنید؟ آنها مربوط به دیروز است. امروز و فردا هم می‌توانم همان كارها را و بلكه بسیار بیشتر و بزرگتر از آن را انجام دهم. الان هم همچنان می‌توانم 30 جلد یا 300 جلد كتاب براساس تفكرات، مشاهدات و دریافتهایم بنویسم كه نه مشابه آنها نوشته شده است و نه متكی به تحقیقات و مطالعات متعارف است... اگر این كتابها كار بقیه باشد، پس این بقیه كجا هستند؟ مگر در جهان امروز می‌شود چیزی را واقعاً مخفی كرد. این سوالات با زمانی تناسب دارد كه هنوز رسانه ها، اینترنت و ماهواره‌ها وجود نداشتند. كتابهایی هم هست كه دوستان ال یاسین تهیه كرده‌اند كه بنده هم در حد مشاوره و راهبرد یا برنامه ریزی در آن حضور داشته ام كه به اسم خود آنها چاپ شده است. اما در نظر بگیرید كه از این همه كتابهایی كه گفتید مربوط به بنده است فقط یك جلد آن و آن هم مربوط به یازده سال پیش چاپ شده است كه جلوی انتشار آن هم گرفته شد.

18-                       سوال کننده دوم: یك تصور این است كه مركزی به نام حامیم كه متشكل از سیصد و چهار متخصص! و اعجوبه! در زمینه‌های مختلف است به سؤالات تخصصی شاگردان شما جواب می‌دهد. یك تصور هم این است كه چنین مركزی اصلاً‌ وجود ندارد و شما به تنهایی این كار را می‌کنید. كدام برداشت درست است؟
این تصور اشتباه نیست فقط تمام واقعیت نیست چون همۀ واقعیت بزرگتر و باورش سخت‌تر است. همه اش راست و درست بوده چون در همین مشاوره‌ها و راهنمایی‌ها هزاران فعالیت مثبت انجام شده كه بعضی از آنها بدیع و بی سابقه اند... اما همۀ‌ اینها فیض و رحمت خدا است.

19-                       علوم باطنی را چگونه و در كجا یاد گرفته اید؟ بعضی‌ها می‌گویند شما علم لدنی دارید.
تعلیم بزرگی را از استاد روح الله آموخته ام و اما بیشتر آنچه می‌دانم حاصل تفكرات،‌ مشاهدات و دریافتهایم است. بزرگان باطنی زیادی را هم دیده ام و از آنها هم چیزهایی دارم. معدود مردان و زنانی كه تبحر زیادی در شاخه‌های مختلف علوم باطنی داشتند... در كتابها هم كمی وجود داشته. داستان علم لدنی هم خدا می‌داند. اما این از مسلمات زندگی ام است كه اكثر چیزهایی كه می‌دانم را خودبخود می‌دانم. می‌گویند علم لدنی به انسانهای مقدس تعلق دارد اما تا جایی كه می‌دانم من انسان مقدسی نیستم.

20-                       آیا خواب‌هایی كه مردم می‌گویند درباره شما دیده‌اند درست است؟ فكر می‌كنم این خوابها را همیشه برای خود شما هم می‌نویسند و می‌فرستند.
این رویاها در قسمت بررسی رویاها مورد بازبینی و در صورت لزوم، بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد اما من بیشتر این نامه‌ها را هنوز نخوانده ام و بسیاری از نویسندگان آنها را هم ندیده ام... گذشته از اینها، چطور می‌توانم درباره خواب مردم اظهار نظر كنم. از خود آنها بپرسید. خود آنها در این سالها اصرار دارند كه دیده‌اند و درست است و تا جایی كه علوم باطنی اجازه می‌دهد، كسی قادر نیست برای انسان چنین رویاهایی را به وجود آورد. اینها را یا از مردم بپرسید یا از خداوند چون باعث رویاهای آنها من یا كس دیگری نیست باعث آن خداوند است چون‌ آن رویاها شباهت زیادی به هم دارند بدون اینكه بسیاری از بینندگان آنها با هم در ارتباط باشند. بعضی از این رویاها را هم، آنها قبل از اینكه با هم آشنا شویم دیده اند.

نبوت به پایان رسید و پس از من پیمبری نیاید مگر مژده رسان ها و آن خوابهای نیکوست که مرد بیند یا برای او بینند           پیامبر خدا ص

21-  مادر شما حكایتی را درباره تولدتان نقل كرده است كه به صورت فیلم منتشر شده است آیا این موضوع واقعیت دارد؟
در این باره چیزییادم نیست... یادم نمی‌آید چطور متولد شدم اما یادم هست كه مادرم در این باره چه می‌گفت. نمی‌دانم این حرف چقدر واقعیت دارد... اما از نظر منطقی نباید فكر كنم كه این موضوع درست است چون ظاهراً منطقی نیست....

22 فیلمهای زیادی از مردم تهیه شده كه در آن درباره‌ اعمال خارق العاده شما می‌گویند. آیا این كرامات و اعمال خارق العاده مربوط به شماست؟
من هرگز معجزه‌ای نكرده ام و بسیاری از آن فیلم‌ها با مشخصاتی كه می‌گویید، درباره من نیست... بخشی از آنها درباره استاد روح الله است. و البته این را باید همان كسانی بگویند درباره كیست كه آن را تجربه كرده اند. من هنوز این فیلم‌ها را حتی ندیده ام. اما كارهای زیادی انجام داده ام و اتفاقات زیادی افتاده كه با بنده ارتباط داشته است اما اسم اینها معجزه نیست و من آنها را معجزه نمی‌گویم. در شرح این كارها و محتوای این وقایع هم صدها نفر حاضر و شاهد بوده‌اند و می‌توانند آن را بیان كنند. گزارش‌های مستندی هم كه فیلم‌های آن از مردم تهیه شده، بخشی از آن مربوط به بنده است و بخش‌های دیگر مربوط به استاد روح الله یا دیگران.

23-                       حتی تعدادی از این فیلم‌ها به صورت گزارش منتشر شده است و به اسم شما است. من خودم بعضی از این گزارش‌ها را در نشریه‌های وابسته به شما خوانده ام كه بگذارید بگویم ]سوال كننده متنی را كه از نشریات جمع‌آوری شده ورق می‌زند[:‌ 1ـ پیش بینی اتفاقاتی مثل زلزله بم، 11 سپتامبر، تهاجم اسرائیل به حزب ا... لبنان (جنگ 33 روزه)، سونامی اندونزی... 2ـ پركردن یك بركه از ماهی 3ـ باران سازی 4ـ شفادهی بیماران لاعلاج  5ـ پر كردن ظرفها از روغن زیتون با یك قطره روغن و بركت دادن 6ـ به بار نشاندن درخت در یك لحظه  7ـ رویاندن یك پهنۀ وسیع قارچ در یك لحظه...

فیلم این گزارش‌ها قرار نبوده منتشر شود و منتشر هم نشده است. این سوال هم بارها پرسیده شده و من هم جواب آن را از سالها قبل تا به حال بارها تكرار كرده ام. اكثر كسانی كه مرا میشناسند جواب این گونه سوالات را بارها شنیده اند... من نه معجزه بلد هستم، نه معجزه گر هستم. البته بعضی از این موارد مربوط به من بوده كه در آن گزارش‌های مكتوب در نشریات هم اسم بنده نیامده اما این ربطی به معجزه و کرامت ندارد و اگر كرامتی بوده و مستند است و شاهدانی دارد، مربوط به استاد روح الله یا دیگران است... روشهای بسیاری در علوم باطنی و حتی در علم جدید برای پیش بینی و تحلیل وقایع آینده وجود دارد مثل آینده پژوهی در علم جدید و انواع روشهای نشانه شناسی و رویا بینی، در علوم باطنی. هر كاری كه قبلاً كرده ام باید حالا و بعداً هم بتوانم. پس همچنان می‌توانم آنها را انجام دهم. اگر از طرق نشانه شناسییا تفسیر رویاها آن چیزها را درباره آینده گفتم و شد، امروز و فردا هم همان كار را، اگر خدا بخواهد می‌توانم انجام دهم... اما نمی‌دانم در بارۀ‌ بقیۀ كارهایی كه واقعاً برای خودم هم اعجاب برانگیز است و از طرفی با وجود این همه شاهد و تجربه كننده نمی‌توان آنها را رد كرد چه بگویم...
این فكر كه من معجزه كرده ام اشتباه است. چون قادر به معجزه نیستم...
تا جایی كه به من مربوط می‌شود می‌گویم معجزه‌ای نكرده ام. خیلی كارها كرده ام كه خیلی‌ها نمی‌توانند اما معجزه نه. هیچ وقت یادم نمی آید که از عالم غیب مرغ بریان آورده باشم، زلزله به وجود آورده باشم... اما بعضی از بیماران لاعلاج را كه پزشكان و نیز همه درمانگران نامتعارف در همه دنیا‌ آنها را جواب كرده اند، درمان كرده ام... هر گزارشی هم كه تا بحال چاپ شده است یا بدون اطلاعم بوده یا اگر مطلع بوده ام شرط را این گذاشتم كه اسمی از بنده نباشد و تا بحال هم اسمی از بنده نبوده... گاهی و به ندرت بیماران خاصی را درمان كرده ام اما این ربطی به معجزه ندارد هر كسی ممكن است بتواند این كار را بكند. یادم نمی آید استخر خالی را از ماهی پر کرده باشم و نمی‌دانم چرا آن افراد گفتند پر شده است. این را دیگر من نمی‌توانم بگویم... البته احتمال اینكه حقه‌ای هم در این كارها باشد یا چیزی مثل شعبده بوده باشند را هم دروغ می‌دانم چون نحوۀ وقوع، تعداد شاهدان و دیگر مؤلفه‌های این وقایع طوریست كه اگر همۀ شعبده بازان دنیا هم جمع شوند نمی‌توانند اندكی از این كارها را در شرایط مشابهی كه اتفاق افتاده، تكرار كنند. اگر همه شعبده بازان دنیا هم جمع شوند نمی‌توانند از وقایع آینده چیزی بگویند...

«... می‏گویند من معجزه می‏كنم اما چه كسی جز خداوند قادر به معجزه است.. تنها روح خداست كه قادر به معجزه می‏باشد زیرا اوست كه در ورای قوانین است...» ایلیا «میم»

24-                       سوال كننده دوم: من زیاد شنیده ام كه كسانی كه با شما درافتاده‌اند ورافتاده اند. سال 82 هم در قسمتی از آن فیلم مستند همین چیزها گفته می‌شد و پانزده بیست مورد را شرح می‌دادند. این آدم‌ها یا مرده‌اند یا دچار جنون و بیماری شده اند. آیا این كار ایجاد فضای ارعاب و تهدید نیست تا شما به این وسیله نگذارید كسی با شما مخالفت كند؟
من هم شنیده ام كه هر كه با اهل علی درافتاد ورافتاد ولی خودم را آنطور كه باید شیعه علی نمی‌دانم چون شیعه علی مانند علی است و اگر نه شیعه نیست. آن اتفاقات را هم تائید نكردم البته رد هم نكردم چون همه اتفاق افتاده بودند ولی چه بسا همه آنها تصادفی باشد. فضایی هم بر این اساس به وجود نیامده فقط شما و چند نفر دیگر آن گزارش‌ها را دیده‌اید آن هم به دلیل اصراری بود كه برای دسترسی به اطلاعات و مستندات بیشتر داشتید. بنابراین چنین فضایی هرگز ترسیم نشده ولی تا جایی كه به خودم مربوط است می‌گویم این واقعیت ندارد كه اگر كسی مخالفم باشد، بیمار می‌شود، جنون می‌گیرد یا می‌میرد. من یك خدمتگزار خدا هستم، همین و نه بیش از این. اما مطمئنم كه هر كس بر ضد خدای من كه لا اله الا هو الحی القیوم است، بلند شود، می‌افتد و زمین گیر می‌شود.

25-   سوال كننده دوم: ولی بعضی از این اتفاق‌ها خارج از بحث تصادف است. این فكر مطرح می‌شود كه آیا خود شما با یكی از همان مكانیزم‌ها مثل تاثیرگذاری از راه دور یا نیروهای اجرایی، این كارها را كرده باشید. چون قبل از همه بعضی از اعضاء خانواده شما به این مسائل مبتلا شده اند. آقای فرشاد مرادی كه از نشر تعالیم حق اخراج شد، تصادف می‌كند و می‌میرد و ظاهر امر هم شما از چند روز قبل بقیه را مطلع می‌كنید. بعضی از اعضاء خانواده و فامیل شما دچار جنون شده اند. خانم های... كارشان به تیمارستان و زنجیر شدن كشیده. آقای د می‌گوید مرا تسخیر روح كرده‌اند و هر وقت مرا می‌گیرد، دیوانه می‌شوم. آقای «ن» كه دندان شما را شكست، در منزل، خودش را دار زده. اینها طوری كه شما می‌گویید تصادفی نیست. اینها قابل بررسی است. چرا اكثر این افراد دچار بیماری‌های روانی می‌شوند؟ نظر شخصی من این است كه شما حتماً در این زمینه برنامه‌ای دارید.
شما می‌توانی هر نظری در هر باره‌ای داشته باشی و می‌توانی پیرامون آن نظر هم جوسازی و تبلیغ پر سر و صدا كنی مثل الان. بنده از شما نمی‌خواهم كه نظرت را حتماً تغییر دهی اما گفتم و واقعیت همین است كه شنیدی. تك تك این پانزده بیست مورد را هم اگر دقیقاً بررسی كنی و حلقه‌های وقوع را ببینی، باز هم متوجه می‌شوی كه هیچ برنامه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد. پرونده آقای پیما الهی چندین بار در دادگاه بررسی شد، نه یك بار، و چند بار تحقیق روی آن صورت گرفت. نتیجه نهایی ترمز نابه هنگام راننده در جاده لیز اعلام شد كه باعث شد ماشین آنها با یك مینی بوس برخورد كند و همه پنج نفر سرنشین فوت كنند. آن چهار نفر دیگر با چه كسی مخالف بودند؟ درباره تولید بیماری‌های روانی از راه دور یا كنترل بر ارواح و تسخیر روح، اگر واقعاً چنین امكان و اجازه‌ای باشد و به همین راحتی و رایگانی باشد كه شما می‌گویی پس چرا در جهت فتح جهان استفاده‌ای نشده و برای تنبیه ظالمان و جنایتكاران بزرگ؟ واقعیت این است كه هیچ برنامه‌ای در این باره وجود نداشته و همه این اتفاقات خودبخود بوده یا شاید تصادفاً یا شاید هر مبنای دیگری الاّ برنامه خودآگاه. از طرفی بعضی‌ها را می‌شناسم كه در این چند سال به ما توهین‌ها و فحاشی‌های فراوانی داشته‌اند و دروغ ترین و جاعلانه ترین نسبتها را متوجه ما كرده‌اند اما نه خودشان را دار زده اند، نه دچار بیماری‌های روانی شده‌اند و نه تصادف كرده اند. ظاهراً هم كه هیچ مسئله‌ای برایشان پیش نیامده. اینها را چطور براساس آن تئوری تان توجیه می‌كنید؟

26-                       در همان فیلم‌ها مردمی كه با آنها مصاحبه می‌شد اتفاقاتی را نقل می‌كردند كه به خاطر حرف شما بوجود آمده است. معنی همه آن حرفها این بود كه شما چیزی كه می‌گویید اتفاق می‌افتد. در آخر آن، تهیه كننده‌ها اتفاقات و مستندها را می‌شمارند و نتیجه می‌گیرند شما حداقل 235 موضوع را گفته‌اید كه عیناً همانطور شده است. ذكر هر تجربه‌ای در آنجا روی همین پایه بود. آیا شما واقعاً قدرت كن فیكون دارید؟

«كلام مانند آتش است. آتش خلاق و دگرگون‏كننده كه هرگاه می‏سوزد، بوجود می‏آورد و آنگاه كه می‏سوزاند، ویران می‏سازد و خراب می‏كند. و انسان مانند آن اژدهای آتشینْ نفَس است كه نفس او صدای اوست و صدایش آتشیست كه از دهان او بیرون می‏آید. او به این آتش قادر است زندگی خود و دیگران را بسازد یا بسوزاند و خاكستر سازد.»
«كلام هماهنگ می‏تواند بر كهكشانها نیز اثر بگذارد. زلزله‏های بزرگ و بارش‏های بسیار در ید قدرت كلام است. آنگاه كه به قدرت كلمه مرده زنده شد، از میان برداشتن كوهها و بر پا داشتن آنها نیز ممكن گردید.»
«معجزات بزرگ به مدد كلمات بزرگ واقع شدند و كلمات بزرگ همچنان قادر به معجزات بزرگ‏اند. از زمانی كه قادر به گفتن شدی قدرت كلمات را در زندگی‏ات بكار گرفتهای اما به واقع این حرفهای تو بوده كه تو را به كار گرفته است. پیوسته از اقتدار كلام‏ات بر تو شده است و می‏شود. كنترل تغییرات زندگی با مهار كلام و مهارت در بكارگیری آن است.»
كن فیكون تنها از آنِ خداست و بس. و درباره آن گزارش‌های مستند، بخش زیادی از آن تجربه‌ها و اتفاقات درباره بنده نیست، آنطور كه شنیده ام آن شاهدان هم اسمی از بنده نمی‌آورند و همین موضوع تا حدی برای شما به اشتباه آمیخته است. ولی درباره خودم اینطور است كه تا مطمئن نباشم و به نحوی مشاهده نكنم چیزی را درباره آینده نمی‌گویم و تا كاملاً روشن و معلوم نباشد نظرم را درباره چیزی، قطعی نمی‌گویم. بنابراین نظراتی كه به عنوان حتم و قطع و یقین بیان می‌كنم، طبیعی است كه اتفاق بیفتند. موارد زیادی هم در این سالها پیش آمده كه مردم می‌گفتند اتفاق افتاده ولی من درباره چگونگی وقوع آنها چیزی نمی‌دانم و خودبخود بوده است. اما نباید فراموش كرد كه كلام همه انسانها از قوه خلاقه برخوردار است تا جایی كه یكی از دكترین‌های اساسی عصر نوین و حتی عصر كهن بر این اساس است كه هر آنچه انسان بگوید، تحقق می‌یابد مشروط بر آنكه آن را نقض و خنثی نكند. دانشمندان غربی درباره این مفهوم و اثبات علمی و عملی آن صدها كتاب نوشته‌اند كه بخش زیادی از آنها در ایران هم هست. من هم همینطور فكر می‌كنم كه همه انسانها برخوردار از امكان اندیشه خلاق و كلام سازنده‌اند و شاید مسئله در آن باشد كه اكثراً روش‌های مهار و بكارگیری این قدرت عظیم را نمی‌دانند. در این سالها خیلی‌ها در مراجعه به بنده می‌گفتند و اصرار داشته‌اند كه چیزهایی را گفته‌اند و اتفاق افتاده است یا دعاهایی كرده‌اند و مستجاب شده است، من هم تقریباً همه آنها را باور كردم و درست می‌دانم. دیدگاههای فیزیك كوانتوم، نسبیت، اَبرریسمانها و هولوگرافیك و یا دیدگاههایروانشناسی مدرن و حتی فلسفه‌های كهن باطنی همگی مؤید این نظریه بنیادی‌اند و آن را به روشنی توضیح می‌دهند.

27-                       ممكن است در زندگییك انسان دو سه اتفاق خاص بیفتد اما این مساوی با حرف شما نیست.
بنده دارم عرض می‌كنم آنجا یك دریا هست و مردم دارند در آن شنا می‌كنند شما می‌گویی پس درّه اش كجاست؟ می‌گویم آنجا كوه نیست كه دره داشته باشد، می‌گویی حرف مرد یكیست درّه اش را نشانم بده. در این چند دیدار بعضی از سوال و جوابهای ما اینطور شده است.
«انسان همان چیزیست كه می‏بیند لكن او می‏تواند در دیدن خود تصرف كند و همانطور ببیند كه می‏خواهد. و می‏تواند با نگاه خود جستجو كند و بیابد پس همان چیزی را می‏یابد كه در جستجوی آنست. همه جهان می‏تواند در چشمان او جای گیرد و همین چشم می‏تواند جهان را از انسان بگیرد و او را از زندگی محروم كند. انسان به نگاه است و زندگی از نگاه است و سرنوشت را نگاه تو در سر می‏نویسد.»
«چشم سكان روح است و نگاه، چرخش این سكان. تغییر نگاه تغییر آگاهی و تغییر آگاهی تغییر وقایع را در پی دارد.»
«حدود تو در نگاه تو است و آنچه ببینی واقع‏شدنیست...» ایلیا «میم»

برگرفته از کتاب آمین – جلد اول